Dress Code

یکی از معضلاتی که توی روزهای اخیر من درگیرش شدم، اینه که متوجه شدم اکثر لباس‌هام برای محیط کار مناسب نیست. توی ایران ما یه سری لباس راحتی و دم دستی داریم، یه سری هم لباس مهمونی و جینگیل فینگیل که هر دوی این دسته‌ها اینجا همون استفاده‌ی قبلیشون رو دارن. اما توی ایران برای سرکار رفتن اکثرن مانتو و شلوارهای ساده استفاده می‌کنیم و اینجا که می‌رسیم تازه باید راه بیفتیم بریم خرید لباس کار!

بطور کلی اینجا 3 مدل لباس داریم. اولیش Casualـه که در واقع همون لباس‌های روزمره‌مونه که هر کسی تیپ مخصوص به خودش رو داره. یکی اسپرته، یکی شیک و پیکه، یکی راحته... به دسته دوم می‌گن Business Casual که توی اکثر محیطهای کاری رواج داره. توی این دسته اولین چیزی که ممنوعه شلوار جینه! (مگر اینکه اون کمپانی Casual Friday داشته باشه که یه روز در هفته جین می‌پوشن) شلوارک، تی‌شرت‌های معمولی، لباس‌های جنس نخی و تریکو و legging هم پوشیدنش مجاز نیست. درعین حال لباس باید سنگین و رنگین باشه! یقه‌های خیلی باز، آستین حلقه‌ای یا دامن‌های خیلی کوتاه هم پوشیدنش مجاز نیست. آقایون توی این دسته ولی مشکلی ندارن! چون می‌تونن همون پیرهن و شلوارهایی که توی ایران می‌پوشیدن رو اینجا هم استفاده کنن. (توی دسته Business Casual استفاده از کراوات زیاد رایج نیست) دسته سوم هم Business هست که کلن فقط کت و شلوار یا کت و دامن کاملن رسمی رو شامل می‌شه و تنها توی شرکت‌های‌ بزرگ و رده‌های بالای شغلی، یا Head Office بانک‌ها یا بیزنس‌های خاص که وجهه‌شون خیلی مهمه اجباریه.
محل کار من هم مثل خیلی جاهای دیگه از سیستم Business Casual پیروی می‌کنه... یعنی درست همون چیزی که ما تو ایران نداریم و اصولن لباس‌هایی تو این رده رو به جز سلیقه‌های خاص، کسی تو ایران نمی‌خره. لباس‌های دم‌دستی و راحتمون می‌ره جزو دسته‌ی اول و لباس‌های مهمونیمون می‌ره توی اون دسته‌ی ممنوعه!

تنها شانسی که من آوردم این بود که تا دلتون بخواد شلوار و دامن ساده دارم و فقط باید یه عالمه بلوز می‌خریدم برای ست کردن باهاشون. البته یه کار خیلی خوبی هم که می‌شه کرد (و من هم کردم) اینه که یکی دو تا کت نیمه‌اسپرت یا بلوز جلو باز برای روی لباس بگیری و اون تاپ‌های آستین حلقه مهمونی رو به این صورت recycle کنی! lol

برای خرید لباس این رو یادتون باشه که تو کانادا اول برید سراغ فروشگاه‌های Winners و اگر چیزی که می‌]خواید اونجا با قیمت مناسب نبود، اونوقت گزینه‌های دیگه رو امتحان کنید. البته یه سری فروشگاه‌هایی هم هستن مثل Le Chateau که لباس‌های خیلی خوبی برای محیط کار دارن و من خودم تیپ کت‌ها و بلوزهاش رو خیلی می‌پسندم. outlet این فروشگاه رو من امروز خیلی اتفاقی توی تقاطع خیابون Davie و Granville پیدا کردم که تازه 70٪ هم حراج زده بود و تونستم دو تا تیکه لباس خوب ازش بگیرم... البته این مال بعد از این بود که از وینرز 3-4 تا بلوز و تاپ گرفته بودم... خلاصه‌ش این شد که اول کاری، فقط 200 دلار خرج روی دست بنده موند که سر و لباسم رو برای شروع کار آماده کنم!
به همین جهت، خانومای عزیز که دارید از ایران میاید، سعی کنید به جای لباس‌های مهمونی (مگه چقد اینجا مهمونی می‌رید؟) از این دست لباس‌ها با خودتون بیارید که خیلی بدرد می‌خوره... برای این هم قشنگ بدونید منطورم چه تیپ لباس‌هائیه این نتیجه سرچ گوگل رو ببینید.

شاد باشید :)

کجا چه‌جوریه؟

خیلیا از من می‌پرسن که کجای ونکوور خوبه؟ کجا خونه بگیریم برای شروع بهتره؟ برای اقامت موقت چیکار کنیم؟ کجا اجاره ارزون‌تره؟
جواب این سوال رو باید توی 2 تا مرحله داد: 1- فقط در مورد خود شهر ونکوور. 2- درمورد همه‌ی شهرهای ونکوور بزرگ.

شهر ونکوور، مثل همه‌ی شهرهای دنیا، محله به محله زمین تا آسمون شرایطش فرق می‌کنه! اینجا می‌تونید یه نقشه‌ی کلی با اسم‌های مناطق رو ببینید که موقع جستجوی اینترنتی برای خونه هم می‌تونه خیلی کمکتون کنه. چون خیلیا فقط اسم منطقه رو می‌نویسن و اینطوری دستتون میاد که کدوم خونه کجاست.

من هم بطور کلی و لیست‌وار جاهای مناسب و غیرمناسبش رو برای یه تازه‌وارد می‌نویسم:

تو قسمت شمالی ونکوور، تنها منطقه‌ای که برای سکونت خوبه داون‌تاون و West End می‌شه... چون منطقه Hastings و Sunrise که در امتداد خیابون East Hastings هستن، اصلن جای مناسبی نیستن و همونطور که قبلن گفتم، تنها جای شهره که توش آدمای بی‌خانمان عجیب و غریب و کمی‌تا‌قسمتی ترسناک رو می‌بینید! اما درست زیر این مناطق، یه منطقه بزرگ هست به اسم Grandview و Renfrew... این دو تا برای شروع می‌تونن خیلی خوب باشن... چون اولن اجاره‌ها به نسبت خوبه، هم اینکه در تقاطع Rupert و Grandview Highway یه پلازای بزرگ هست که توش شعبه‌ی سوپراستور قرار داره و شما خریدهای روزمره‌تون رو با ارزون‌ترین قیمت می‌تونید از اونجا انجام بدید. البته فروشگاه‌های دیگه‌ای مثل XS Cargo هم اونجا هست که حالت یه Outlet رو داره و برای خرید لوازم آشپزخونه و لوازم برقی کوچیک، خیلی خیلی قیمت‌های مناسبی داره! فروشگاه کاستکو هم که من شخصن همه ی خرید اصلیم رو از شعبه‌ی داون‌تاونش می‌کنم، خیلی به این منطقه نزدیکه و با اینکه توی شهر برنابیه، اما راحت می‌تونید برای خرید بهش مراجعه کنید. علاوه بر همه‌ی اینها، توی این منطقه می‌تونید از اسکای‌ترن هم استفاده کنید، چون ایستگاه‌های Renfrew و Rupert درست وسطش قرار دارن.

از این مناطق به سمت چپ که بیاین، به بهترین مناطق داخلی شهر ونکوور می‌رسید... جاهای ارزون‌تر مثل Riley Park و Fairview و جاهای گرون‌تر و بالطبع بهتر، مثل Kitsilano و Arbutus که اگر بخواین سر کیسه رو شل کنید برای اقامت جاهای خیلی خوبی هستن، مخصوصن Kits... البته یه مناطقی مثل Shaughnessy هم هست که فقط توش خونه‌های خیلی بزرگ داره و نسبتن هم خلوته و بدرد مهاجرها نمی‌خوره!

قسمت جنوبی شهر هم حقیقتش من زیاد گذرم بهش نیفتاده و اطلاع زیادی در موردش ندارم، ولی از شنیده‌هام حدس می‌زنم بد نباشن! حالا روی همون نقشه‌ای که اول مطلب بهتون دادم، می‌تونید روی هر منطقه‌ای که می‌خواین کلیک کنید تا مشخصاتش رو و مراکز دولتی و تفریحیش رو هم کامل براتون معرفی کنه.


حالا می‌رسیم به بررسی شهرهای مختلف نزدیک به ونکوور... اول از همه، بذارید یه نکته‌ی کلی رو در مورد نه تنها شهرهای ونکوور، بلکه کل کانادا و آمریکای شمالی بگم. اینجا شهرها، چه کوچیک، چه بزرگ، سیستمشون با ایران خیلی فرق داره. اینجا همه شهرها، یه منطقه Down Town دارن که برج‌ها و ساخاتمون‌های بلند داره و مرکزیت اداری شهر اونجاست و دفتر اصلی همه‌ی شرکت‌ها هم اونجاست. رفت و آمد درش راحته، فروشگاه زیاده، آدم هم زیاده! تنها جایی که مثل ایران شما بری توی خیابون آدم و رفت و آمد می‌بینی... بعد از مرکز شهر که دور می‌شی، می‌رسی به مناطق مختلف شهر که توی شهرهای کوچیک خیلی خیلی کسل‌کننده و خلوت هستن! اقلن به گروه‌خونی من که از شلوغی تهران میام، خوش نیومدن.

اولین شهری که کنار ونکووره، برنابی‌ـه. قسمت‌های شمالی و مرکزی برنابی، همونطور که گفتم خلوت و آرومه و تک و توک پلازاهایی توش هست که همه ی ملت خریدشون رو از اونجاها می‌کنن. اما داون‌تاون برنابی، منطقه‌ی متروتاون‌ـه که تقریبن توی جنوب شهر قرار داره و برای زندگی من که تائیدش می‌کنم... جنب و جوش داره، مراکز خرید بهتون نزدیکه، حمل و نقل توش راحته (اسکای‌ترن و اتوبوس) و احاره‌ها هم به نسبت شهر ونکوور کمتره، اما توی خود برنابی، قسمتای شمالی ارزون‌تره. اما مثلن دوست خود من که تو منطقه لوگ‌هید یه بیسمنت خیلی خوب یه خوابه با 700 دلار اجاره کرده، بقول خودش اینقدر آدم ندیده احساس رابینسون کروزو بهش دست داده که تو یه جای خیلی زیبا و خیلی خلوت داره زندگی می‌کنه!

یه خورده اونورتر، پورت مودی و کوکیتلام قرار داره که بسیار زیباست! توی پورت مودی شما آپارتمان بیشتر می‌بینید و توی کوکیتلام خونه... پورت مودی، اقلن برای خرید خونه که جای ارزونی نیست... حقیقتش قیمتاش یه کم منو شوکه کرد، اما مثل اینکه موقعیت استراتژیکش (!) یه جوریه که قیمت ملک توش بالاست. اما کوکیتلام که من به هر کی می‌پرسه می‌گم عین توی فیلمای هالیوودی می‌مونه! خیابون‌های مرتب و خوشگل، خونه‌های نوساز و بی‌نهایت زیبا، خلوت، آروم، از اینا که همسایه‌ها برای همدیگه کیک میوه می‌برن و آخر هفته‌ها باربیکیوشون به راهه و... اما بزرگترین عیب این منطقه یکی از همین حسن‌هاست! اینجا خیلی خلوته، به همه چیز خیلی دوره، و از نظر سیستم حمل و نقل عمومی هم خیلی ضعیفه... البته اسکای ترن رو تا دو سال دیگه قراره تا مرکز کوکیتلام هم ببرن... ولی اگر قبل از اون زمان می‌خواین بیاین، از نظر من که کوکیتلام رو فراموش کنید! البته، باز هم این شهر یه مرکز داره به اسم کوکیتلام سنتر که یه پلازای بزرگه و همه فروشگاهی توش هست (از جمله XS Cargo و از اون بهتر، JYSK و Winners که من عاشقشون هستم و با قیمت‌های مناسب کلی ازشون خرید کردم!) یعنی باز تو همین شهر هم اگر به این سنتر نزدیک باشید، مشکل خاصی پیدا نمی‌کنید. البته، سیستم حمل و نقل عمومی ونکوور (همون Translink که قبلن درموردش نوشتم) یه بخشی هم داره که اتوبوس‌های مخصوصیه به اسم Train Bus و به خط West Coat Express معروفه و یه ایستگاه هم کنار کوکیتلام سنتر داره. ایستگاه‌های کاملش رو از اینجا ببینید.

دیگه شهرهای کوچیکی مثل New Westminster هم اون وسط مسطا دیده می‌شه که زیاد ارزش صحبت ندارن، مگر اینکه بخواین تو داگلاس کالج (که انصافن کالج خوبی هم هست) درس بخونید و اونجا خونه بگیرید.

حالا بریم سمت شمال ونکوور... نورث‌ونکوور معروف که بقول همسر، می‌ری توش انگار رفتی دوبی اینقدر چپ و راست همه ایرانین! :دی
خیابون اصلیش که Lonsdale هست و اگر اونجا خونه بگیرید هیچ‌مشکلی نخواهید داشت! همه مدل فروشگاه و رستوران و مراکز دولتی و غیردولتی و کمک به مهاجرین توش هست! اما یکی از خیابون‌های خیلی خوبش هم حدود Marine Drive و Capillano Road هست که یه مرکز خرید بزرگ به اسم Capillano Mall توش قرار داره و داخلش فروشگاه‌هایی مثل والمارت و دلاراما هم هست که تقریبن تمام مایحتاجتون رو می‌تونید ازشون بخرید. قسمت‌های مرکزی و شلوغ نورث‌ون هم همین بخش‌های جنوبیش هستن و به سمت شمال که بری باز همون سیستم خونه‌های بزرگ و خوشگل و البته گرون رو می‌بینی. یکی از بزرگترین شعبه‌های سوپر استور هم توی قسمت شرقی نورث‌ون و در امتداد Kieth Road قرار داره.

و اما وست‌ونکوور که خیلی جای خوبیه، اما از دید من یه ایراد خیلی خیلی بزرگ داره و اون اینه که از هر 10 نفری که تو این شهر می‌بینی، 8 تاشون بالای 60 سال دارن!! چون منطقه‌ی گرونیه که معمولن جوونا زورشون نمی‌رسه توش خونه بگیرن و البته هزینه‌ها هم توش به نسبت بالاتره (مثلن یه جنسی که شما تو ونکوور می‌خری N دلار، اینجا باید بخرید N+5 دلار!) اما حالا اگر خیلی اصرار دارید اینجا ساکن بشید، دقت کنید که به بزرگترین پاساژ کل ساحل شمالی، یعنی Park Royal نزدیک باشید که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو می‌تونید داخلش پیدا کنید!

آهان راستی، ریچموند رو از قلم انداختم! شهر بزرگی که پائین ونکوور قرار داره و فرودگاه هم داخل این شهره... من زیاد نرفتم ریچموند، فقط برای خرید لوازم خونه یه بار به یکی از مناظقش رفتم که فروشگاه آیکیا هم توش بود و برگشتم. اما چیزی که مسلمه اینه که ریچموند شهر چینی‌نشین تو ناحیه‌ی Lower Mainlandـه.

دیگه نکته‌ی خاصی به ذهنم نمی‌رسه... در نهایت برای اینکه دقیق دستتون بیاد اجاره خونه اینجاها چقدره، با استفاده از این چیزایی که تو این پست نوشتم، حالا برید اینجا و محله‌های مختلف رو سرچ کنید و حدود اجاره رو ببینید.

امیدوارم که این مطلب براتون مفید بوده باشه و ببخشید اگر یه کم روده‌درازی کردم و طولانی شد.
شاد باشید و پرانرژی :)

اسباب‌کشی به سبک ایرانی!

همونطور که قبلن گفته بودم، ما تیکه‌تیکه‌ی وسایلمون رو از حراجی‌های مختلف، از اقصی نقاط شهر خریده بودیم... قرار شد امروز با دوستمون راه بیفتیم و بریم از U-Haul یه تراک بگیریم و بریم همه رو جمع کنیم و ببریم بذاریم تو خونه.

اول صبح که خیلی خجسته و خوچحال پاشدیم رفتیم دم نزدیک‌ترین گاراژ یوهال تو خیابون Howe (داون‌تاون) که یالا یه تراک 10 فوتی به ما بدین.. یارو یه نگاه به ما کرد، یه نیگا به باقی مشتریا که از 3 شب پیش تراک رزرو کرده بود کرد، یه نیگا تو دوربین کرد... گفت عموجان... شما باید از قبل رزرو می‌کردین...
حالا ما هم به تک‌تک فروشگاه‌ها زنگ زده بودیم که جنس ما رو آماده بذار که اومدیم! 
بعد آقاهه دید ما رسمن از هفت دولت آزادیم، گفت بیا یه شماره بدم واسه دفتر مرکزیه، بگرده برانون یه جای دیگه همین نزدیکیا پیدا کنه که ماشین داشته باشه. ما هم زنگ زدیم و اوپراتورش بعد از کلی بالا و پائین کرده یه جا تو خیابون Hastings معرفی کرد. (برای ونکوور نشناس‌ها بگم که خیابون East Hastings یه جائیه شبیه محله‌ی لب خط! تنها جایی تو ونکوور که آدمای بی‌خانمان عجیب و غریب عین تو فیلما رو می‌بینی!) خلاصه ما هم هلک‌هلک پاشدیم رفتیم اونجا، ماشین‌و پارک کردیم رفتیم تو یه فروشگاه، دیدیم یه ورش صندلی ماساژور گذاشته، یه ورش Laundromatـه، یه ورش بازی کامپیوتری گذاشته، یه ورش خشک‌شوئیه، یه گوشه هم یه میز گذاشته، کامیون کرایه می‌ده!
خلاصه به سختی به جناب چینی حالی کردیم که فلانی ما رو فرستاده واسه تراک 10 فوتی، گشت و گشت و گفت بذار چک کنم... رفت تو حیاط پشتی و یه دقه بعد برگشت گفت، مشتری قبلی کمربند ایمنی تراک رو کنده و نمی‌تونیم بهتون بدیمش!
ما :|
دفتر مرکزی یوهال :|
فروشگاه‌هایی که منتظرمونن :|
بعدش گفت بذار ببینم دیگه کجا داریم... زنگ زد دفتر مرکزی و گفت چنینه و چنانه و اونا هم گفتن این طفلای معصوم از صبح علی‌الطلوع دارن می‌چرخن، بگو برن فلان شعبه‌مون، بهشون تخفیف هم می‌دیم که علاف شدن.
دوباره راه افتادیم رفتیم یه جای دورتر، دیدم یارو یه گاراژ داره تا چشم کار می‌کنه توش انواع سایزهای ون و کامیون پارکه! درحالیکه از دیدن این همه نعمت‌های الهی اشک شوق تو چشمامون حلقه زده بود بدو بدو رفتیم و نام و نشونیمون‌و دادیم و فاکتورمون هم شد 118 دلار... بعد گفتیم حالا لابد یه 10 درصد هم تخفیف می‌دن بهمون... یهو دیدیم آقاهه گفت، شرکت هم برای جبران بدقولیش یه چک 50 دلاری می‌فرسته دم خونه‌تون!
در همون حال که به ارواح مکتشفین کانادا و دولتش و وزیر مهاجرتش‌و کاستمر سرویسش درود می‌فرستادیم اومدیم دم ماشین دیدیم عه! جلوش 2 تا صندلی بیشتر نداره! جناب دوست که باید رانندگی می‌کرد، همسر هم که خیلی شیک رفت نشست جلو... بنده هم برای اینکه فک نکنم اومدم کانادا کسی شدم، به شیوه‌ی افغانی‌های محترم رفتم پشت کامیون سوار شدم! تازه افغانیا باد به کله‌شون می‌خوره، این بی‌انصاف‌ها که درش رو هم بستن و بنده با احساس کسایی که قاچاقی دارن سفر می‌کنن طی 3-4 ساعتی که تو شهر می‌چرخیدیم و جنس بار می‌زدیم، هی بالا و پائین افتادم و به در و دیوار خوردم! جالبه درست بالای سرم هم برچسب زده بود که: ایهاالناس! آدمیزاد نباید عقب کامیون بشینه، می‌افته می‌میره خونش می‌افته گردن ما! شما روحیه‌ی شاد منو در زیر این هشدار، تو تاریکی و قاطی یه مشت اسباب و وسایل تصور کن فقط!

خلاصه که، بالاخره ساعت 7 شب بعد از اینکه وسایل رو تو خونه خالی کردیم، آقایون رفتن که کامیون رو پس بدن و من هم چارزانو نشستم کف خونه و مشغول سر هم کردن پازلی به نام صندلی میزناهارخوری شدم! که اونم بعد از یکی و نصفی درست کردن، اومدن دنبالم‌و برگشتیم خونه‌ی دوستمون.
من قبلن فک می‌کردم فقط وقتی از آیکیا خرید کنی خودت باید سرهمش کنی... اما اینجا دیدم خیلی جاها اینطوریه و الان میزناهارخوری ما با صندلی‌هاش تو کارتن تکیه دادن به دیوار و هیشکی هم جون نداره بره طرفشون! فقط جای شکرش باقیه، بوفه‌مون رو همونی که تو فروشگاه بود خریدیم و خودش سرهم شده بود!

القصه، الان بنده، خسته و جنازه درخدمت شمام و می‌خوام برم تو سایت من و تو، آکادمی موسیقی گوگوش ببینم بلکه یه ذره حرص بخورم، خستگی خودم یادم بره!

باشد که ما همیشه همینطور خجسته و شاد باشیم و شما نیز هم!

تجربیات جدید

توی این پست می‌خوام در مورد 2 تا چیز بنویسم. اولیش یه سایت خیلی عالیه که برای ما به عنوان تازه‌وارد که با جایی اشنا نیستیم خیلی خیلی بدردبخوره و من خودم شخصن ازش خیلی استفاده کردم.

وبسایت Yelp.ca یه دایرکتوری بزرررررررررگ از Reviewـهائیه که مردم در شهرهای مختلف، در مورد مشاغل مختلف نوشتن. حالا این یعنی چی؟ یعنی خانوم x رفته فلان آرایشگاه، فلان کار رو کرده، ازش راضی بوده، میاد زیر اسم اون آرایشگاه تجربیات و نظراتش رو می‌نویسه و احیانن آرایشگری که باهاش کار کرده رو اسم می‌بره و از 1 تا 5 بهش امتیاز می‌ده.
یا اینکه آقای Y رفته فلان رستوران، از سرویس و کیفیت غذاش ناراضی بوده... می‌ره زیر اسم رستوران نظرش رو می‌نویسه و ایراداتش رو می‌گه و مثلن می‌گه فلان گارسن رفتارش بد بود با من و غیره و ذلک...
حالا، شمایی که دنبال یه سرویس خاص می‌گردی، هرررررررررر چی که فکرش رو بکنی، از مهدکودک تا فروشگاه... از شیر مرغ تا جون آدمیزاد... فقط کافیه کدپستی خونه‌ت رو بدی و نوع سرویس رو انتخاب کنی تا در مرحله‌ی اول تمام جاهایی که اون سرویس رو در اطرافتون ارائه می‌دن رو بهتون معرفی کنه، و در مرحله‌ی دوم امتیازات، رنج قیمت و نظرات کسایی که ازش استفاده کردن رو نشونتون بده.
یا اگر یه جایی رو بهتون معرفی کردن، اسم اون -مثلن- فروشگاه خاص رو توش سرچ کنی و ببینی دیگران در موردش چیا گفتن.

مورد دومی که می‌خوام در موردش بگم، نمایشگاه BC Home + Garden Show هست که هر سال توی استادیوم شهر ونکوور برگزار می‌شه. توی این نمایشگاه از سازنده‌های خونه، تا طراح‌های چیدمان داخلی و خارجی منزل، تا فروشنده‌های لوازم خانگی و مبلمان، حتی فروشنده‌های بعضی از خوراکی‌های خاص هم شرکت می‌کنن. امسال این نمایشگاه از 20 تا 24 فوریه برگزار شد که ما روز آخرش رو رفتیم و چیزای خوبی هم با قیمت‌های مناسب خریدیم.
مثلن من که برای تمیز کردن کف خونه و ضدعفونی کردن حمام و دستشویی به بخارشو معتادم، اینجا هیچ چیز خوبی زیر 300 دلار ندیده بودم. اما تو این نمایشگاه یه بخارشوی ایتالیایی خیلی خوب با کلی وسایل جانبیش و بدون تکس (اینش واسه ما از همه دلچسب‌تر بود! :دی) خریدیم 200 دلار. کلی هم چیزای مجانی گرفتیم! مثلن برای بیمه‌ی مستاجرها از یه غرفه سوال کردیم و اطلاعاتمون رو دادیم که بعدن باهامون تماس بگیرن، اونا هم یه دونه پتوی مسافرتی خیلی خوب بهمون دادن! تازه بگذریم از اینکه راه به راه Smoothie‌ و شکلات و میوه و بستنی بهمون تعارف می‌شد...
تمام مدت هم شوهای مختلف تو ساعت‌های مختلف برگزار می‌شد که از آشپزی گرفته تا نکاتی درباره طراحی داخلی منزل رو آموزش می‌دادن.

در کل تجربه‌ی جالبی بود و حتی اگر قصد خرید هم نداشته باشی می‌تونی با کلی آدمای جالب صحبت کنی و با فرهنگ مردم کانادا آشنا بشی. مثلن ما روی صندلی‌های استادیوم نشسته بودیم تا خستگیمون در بره، یه آقای مسن کانادایی اومد از جلومون به سختی رد بشه. بعد از اینکه با خنده کلی ازمون عذرخواهی کرد، یه 2-3 دقیقه هم وایستاد باهامون حرف زد و شوخی کرد و آخرش هم رقص‌کنان (!) رفت که بقیه‌ی نمایشگاه رو ببینه!
یا رفتارهای فروشنده‌هاشون که خیلی خوش‌برخوردن و اصولن از جلوشون که رد می‌شی اگر یه شوخی‌ای باهات نکنن و حتی یه کم سربه‌سرت نذارن، انگار روزشون شب نمی‌شه! :دی
یا دیدن رفتارهای کانادایی‌ها با بچه‌هاشون -که ماشالا هر کدوم هم 2-3 تا دارن!- برای من خیلی جالب بود... بچه‌هه هرکاری هم بکنه، هر طرفی هم که بره، هیچوقت پدر و مادرش دعواش نمی‌کنن، یا دستش رو نمی‌کشن دنبال خودشون ببرن. قشنگ دنبال بچه می‌رن، هر جا می‌خواد بره، هر چی رو می‌خواد ببینه و تا وقتی خطری متوجهش نباشه می‌ذارن برای خودش بچرخه و حال کنه! در عوض هیچ‌وقت هم هیچ بچه‌ای رو ندیدم که غر بزنه یا گریه کنه و بهونه‌ی چیزی رو بگیره، یا برای خریدن یه چیزی اصرار کنه. کلن خانواده‌هاشون خیلی مسالمت‌آمیز زندگی می‌کنن و آرامش دارن... لااقل ظاهرشون که اینطوریه.

خرید و خرید و خرید!

امروز دوباره رفتیم و با منیجر خونه درباره بازسازی واحدمون حرف زدیم. خیلی آقای خوبیه و حسابی باهامون راه اومده... من هم که پررو، حتی گفتم وان حموم رو هم عوض کنه! :دی حتی خودش گفت با اینکه آشپزخونه هنوز در شرایط خوبیه، من اون رو هم کلش رو براتون بازسازی می‌:کنم! کلن مثل اینکه خیلی از ما خوشش اومده! چون با اینکه ساختمون رنتاله، حتی کردیت چک و رفرنس هم از ما نخواست! خدا رو شکر! البته ممکنه یه دلیلش هم این باشه که 2 تا از آشناهای تازه‌مون تو همون ساختمون ساکن هستن... اما من که شدیدن به کارما معتقدم و ایمان دارم که هر چی با دید مثبت برم جلو، اتفاقات مثبت هم برام می‌افته و خدا رو هزار مرتبه شکر، تا به حال برامون همینطور بوده....

امروز کردیت کارتمون رو تحویل گرفتیم و من هم در اولین اقدام، یه خرید اینترنتی باهاش کردم. چون من تقریبن 50٪ لوازم آرایشی و همه‌ی کرم‌ها و Scrubهام رو از ایوروشه می‌گیرم و اومدم دیدم ای دل غافل، تو بریتیش‌کلمبیا اصلن شعبه نداره! اما توی وبسایتش که رفتم دیدم به‌به! بیشتر چیزایی که من می‌]خوام 40-50٪ تخفیف خورده و تازه کلی هم گیفت روش می‌دن و Shippingـش هم مجانیه! خلاصه که یه shopping Bag بلند بالا براش درست کردم و اون هم یه ریمل و دو تا ماگ و قاشقش + یه عالمه سمپل به فاکتورم اضافه کرد... همه‌ش با تکس شد 70 دلار! بدون تخفیف باید اقلن 150 دلار پول می‌دادم! (اسمایلی سجده‌ی شکر!!)

از اونطرف هم دیروز رفته بودم London Drugs که رسمن بعنوان فروشگاه مورد علاقه‌م معرفیش می‌:کنم! باقی لوازم آرایشم رو با کلی مخلفات (!) مثل یه ست برس آرایش و قیچی و وسایل مانیکور و... از اونجا گرفتم که طبق مقایسه‌های من، اینجا از همه‌ی فروشگاه‌ها قیمتش مناسب‌تر بود. همسر هم یه ریش‌تراش خرید و اون کنارش هم من دیدم یه ست سشوار و اتوی موی Conair رو حراج زده، شده 30 دلار! 
ما 3-4 روز پیش رفته بودیم آیکیا و لوازم خونه و آشپزخونه و ظرفای دم‌دستیمون رو خریده بودیم (کلــــــــــــــی خرید کردیم، شد 180 دلار!!!) اما هنوز برای پذیرایی و مهمونامون ظرف نخریده بودیم. من یه سرویس توی Canadian Tire پسندیده بودم که ست 4 نفره‌ش 80 دلار بود و من هم اقلن 2 دست ازش می‌خواستم، واسه همین هی دست دست می‌کردم که حراج بخوره، دیروز تو همون گیر و دار توی London Drugs دیدم عین همون ظرفا رو گذاشته تو حراج، هر دستش 30 دلار! 2 تا از اون هم اضافه شد به لیست!
خلاصه یه جوری شد که بیشتر کم و کسری‌های خونه‌مون رو از همین فروشگاه عزیز خریدیم... از همینجا از موسسین و دست‌اندرکارانش تشکر ویژه به جا میارم!

اما می‌خوام یه فروشگاه دیگه هم بهتون معرفی کنم که خودم اولش باورم نمی‌شد وجود داره!! فروشگاه Winners در یه کلام، یه Outlet بزرگ از همه‌ی مارک‌هائیه که فکرش رو بکنید... کیف، کفش، لباس، وسایل آرایشی و بهداشتی، زنونه، مردونه، بچگونه... از شیر مرغ تا جون آدمیزاد! با قیمت‌های عالی! مثلن فکر کن یه پیرهن شیک مارک CK که بیرون باشه باید 200-300 دلار پولش رو بدی، گذاشته 50 دلار! کفش‌ها از بهترین مارک‌های دنیا، دیگه خیلی گرون باشه 60-70 دلار! خلاصه که این فروشگاه رو بذارید کنار London Drugs و به سادگی قبله‌ی آمال بنده رو متصور بشید! :))
البته باید بگم من از این فروشگاه هیچی نخریدم‌ها! به جز یه قفسه برای توی حموم که وسایلمون رو توش بذاریم! چون چیزی لازم نداشتم و دلیلی نداشت الکی ولخرجی کنم! واقعن این چند وقته فقط چیزایی رو خریدم که بدون اون‌ها لنگ می‌موندم... یا حراج‌های خیلی خوبی خورده بودن و می‌ارزیدن... مثل همون کرم‌ها!

اما از خود ونکوور یه کم براتون بگم که اینروزا هواش آفتابی و بهاریه! دمای هوا تقریبن 10 درجه‌ست و آفتابش هم گرم و دلچسبه. ما هم که این چند وقته استاد پیاده‌روی شدیم و همه‌ش تو کوچه و خیابونائیم! اما جالبه با این وجود نه تنها لاغر نشدیم، بلکه جفتمون وزن هم اضافه کردیم! نمی‌دونم چرا هوای اینجا اشتهای آدم‌و باز می‌کنه! :دی

قبل از رفتن هم حالا که بحث معرفی گرمه، به خانومای عزیز یه شخصی رو معرفی می‌‌کنم که می‌تونه زندگیشون رو زیر و رو کنه! :))
سرکار خانوم Kandee Johnson یکی از آرایشگرهای خیلی معروف آمریکاست و یه وبلاگ داره که توش تمام ریزه‌کاری‌های آرایش و زیبایی رو مو به مو آموزش می‌ده... هر چیزی هم استفاده می‌کنه دقیقن مارک و شماره و حتی قیمتش رو هم می‌گه! از آرایش صورت تا مراقبت‌های پوست و مو و درست کردن مو و... خیلی هم Cute و ناز و مهربونه و کلی طرفدار داره!
وبلاگش رو از اینجا بخونید و ویدئوهای آموزشیش رو از اینجا ببینید... امیدوارم به کارتون بیاد... من که خیلی دوستش دارم...

شاد باشید و پرانرژی!

خریدنامه!

فردا یه هفته‌ست که ما وارد کانادا شدیم. تو این یه هفته تمام کارهایی که در اول ورد باید انجام می‌شد رو کردیم. از گرفتن سین نامبر گرفته تا باز کردن حساب و فرستادن فرم‌های بیمه پزشکی و... همچنان مهمون دوست خوبمون هستیم و با لطف زیادش بهمون اجازه نداده با عجله یه جایی رو بگیریم که بعدش پشیمون بشیم. فعلن مشغول بررسی فروشگاه‌ها هستیم و کم‌کم قیمت‌های مناسب واسه وسایل خونه رو شناسایی می‌کنیم.

یه چیزی که در مورد کانادا جالبه اینه که علاوه بر اون حراج‌های بزرگ سالیانه، همیشه توی فروشگاه‌ها یه قسمت هست که اجناسش تخفیف خورده. از 15٪ بگیر تا 40-50٪. مثلن امروز توی فروشگاه Home Sense بخش سرویس خواب‌هاش تخفیف‌های خوبی داشت و سرویس‌های روتختی و لحاف و روبالشی خیلی خوب رو 70-80 دلار می‌شد توش خرید. یا بالش‌هایی که درحالت عادی 40-50 دلار پولشونه رو ما 4 تا خریدیم شد 85 دلار. (من کلت روی بالشم خیلی حساسم و باید یه چیزی باشه که خیلی روش راحت باشم... بالش‌های این سبکی هم خودم که زیر 60 دلار ندیدم!) این در واقع همون قضیه Flyerهائیه که قبلن در موردش مفصل نوشته بودم. اما علاوه بر همه‌ی این حراج‌ها و تخفیف‌ها، یه حراج مخصوص آخر فصل و تعویض جنس‌هاشون دارن به اسم Clearance. که یه سری اجناسی که ازش به تعداد خیلی کم تو انبار مونده، یا مدل‌های جدیدترش اومده رو روش برچسب Clearance می‌زنن و با قیمت‌های خیلی عالی می‌فروشن. یا اینکه یه دفعه یه حراج‌های ویژه می‌ذارن که دم در فروشگاه می‌نویسن علاوه بر -مثلن- 20٪ تخفیفی که همه‌ی اجناس خوردن، یه تخفیف Extraی 40٪ی هم برای مدت محدود بهش اضافه می‌شه.

خلاصه که تا اونجایی که من فهمیدم، خرید کردن اینجا قلق خاص خودش‌و داره و باید مدام پیگیر باشی تا dealهای خوب گیرت بیاد... و واقعن عجب چیزای خوبی می‌شه توش پیدا کرد!

.
.
.
.

چند تا از دوستان تا بحال بصورت خصوصی از من در مورد روش‌ها و شرایط جدید مهاجرت پرسیدن. راستش من از وقتی پرونده‌ی خودمون به نتیجه رسیده دیگه پیگیر قضایای پرونده‌های مهاجرتی نیستم. فقط می‌دونم لیست رشته‌های جدید قراره 4 می منتشر بشه. 
بهترین توصیه‌ای که واسه این دوستان دارم اینه که بخش مهاجرت سایت اپلای ابرود رو مطالعه کنن. از این آدرس می‌تونید اطلاعات بروز و دست اول از نحوه‌ی گرفتن پرونده‌های جدید رو بدست بیارید.

ونکووری‌ها

من خیلی وقته تو دنیای وبلاگ و وبلاگ‌نویسی هستم و 3-4 سالی هست وبلاگ می‌نویسم... توی این یکی 2 سال اخیر وبلاگ‌های در مورد مهاجرت به کانادا رو زیاد خوندم، اما اکثر وبلاگ‌نویس‌های فعال در این مورد یا مهاجر کبک هستن، یا مقصدشون تورنتوست... تک و توک بچه‌های ساکن ونکوور یا خیلی کم آپدیت می‌کنن، یا کلن وبلاگشون منروکه شده!

واقعن چرا؟

نکنه کار و زندگی تو ونکوور اینقدر سخته که دوستان فرصت وبلاگ‌نوشتن ندارن؟ یا شایدم برعکس.. اینقدر راحته که عزیزان راحت‌طلب شدن و حس نوشتن ندارن دیگه! :دی
البته خب نسبت تعداد مهاجرهایی که به ونکوور می‌رن خیلی کمتر از تورنتو و مونتراله که اکثرن برمیگرده به بازار کار گسترده‌تر تورنتو و روش مهاجرت کبک که بعضی رشته‌هایی رو می‌پذیره که دیگه تو لیست فدرال نیستن... که البته خیلی از مهاجرهای کبک هم بعدن سر از تورنتو درمیارن (مثل لاله که از اواسط وبلاگ‌نویسیش تا امروز می‌خونمش و خیلی نوشته‌هاش و دوست دارم... این وسط یه سوء استفاده هم بکنم و ازتون بخوام برای سلامتی همسر نازنینش دعا کنید.)... ولی دیگه اینقدر کم هم نیست که تو اینترنت قحطیشون بیاد! حتی تو اپلای ابرود هم من یکی دو نفر رو بیشتر تو ونکوور نمی‌شناسم!

من شخصن قول پیشاهنگی می‌دم وقتی که رسیدم نوشتن رو کنار نذارم و هر چیز تازه‌ای رو تجربه می‌کنم اینجا بنویسم تا اگر احیانن یه بنده‌خدایی مثل ما مقصد ونکوور رو انتخاب کرد، اینقدر با کمبود اطلاعات مواجه نباشه!... شما هم اگر وبلاگ ونکووری‌های فعال رو می‌شناسید به من معرفیشون کنید که الهی یک در ایران، 100 در کانادا نصیبتون بشه!


پ.ن. به قسمت لینک‌های مفید یه سایت جدید اضافه کرد: Groupon... برای همه‌ی شهرهای کانادا هم هست، فقط باید شهرتون رو انتخاب کنید و از آفرها و Dealهای فوق‌العاده‌ش استفاده کنید.

اندر مزایای فلایر!

خوشبختانه، کانادا اولین کشور خارجی نیست که من توش زندگی کردم و یکسال گذشته رو هم بیرون از ایران بودم و با یه سری نکات زندگی تو کشورهای خارجی آشنا هستم! یکی از بهترین ویژگی‌های امثال این کشورها هم گزینه‌های بسیار متنوعیه که برای خرید پیش روی آدمه که اگر کمی باهاشون آشنا باشی، می‌تونی خریدهات رو با کمترین قیمت و بهترین کیفیت انجام بدی.

استفاده از فلایرها و حراج‌های فروشگاه‌ها، یکی از همین روش‌هاست. فروشگاه‌های بزرگ و کوچیک، معمولن هفته‌ای یکبار با یه اعلامیه به اسم فلایر اجناسی رو که بهش تخفیف خورده رو معرفی می‌کنن.  تقریبن همه‌ی فروشگاه‌ها هم توی سایتشون یه بخشی به اسم فلایر دارن و این حراج‌ها ممکنه به اسامی مختلفی مثل New Lower Price هم توی این سایت‌ها دیده بشن. اما برای ونکوور من یکی از بهترین منابعش رو وب‌سایت Flyerland می‌دونم. توی این سایت مجموعه‌ای از فلایرهای تمام فروشگاه‌های مهم وجود داره و براساس نوع جنس، اسم فروشگاه و... طبقه‌بندی شده. همینطور از طریق این سایت می‌تونید کوپون‌های مختلف رو پیدا کنید و پرینت بگیرید و با ارائه‌شون به فروشگاه مورد نظر از تخفیف بیشتری برخوردار بشید، و یا از اجناسی که بطور غیرمعمول -جدا از حراج- با قیمت‌های پائین‌تر عرضه می‌شن رو پیدا کنید. علاوه بر همه‌ی اینها، آخرین کاتالوگ‌ها و محصولات فروشگاه‌های مختلف رو هم می‌تونید از این وبسایت دریافت کنید.

خلاصه که این سایت بهشت خریدارها، مخصوصن تازه‌واردهاست که باید یه دفعه یه زندگی رو از نو بسازن و همه چیز رو بخرن... از این طریق می‌تونید در هزینه‌های اولیه زندگیتون خیلی خیلی صرفه‌جویی کنید.

مهاجر صفر کیلومتر هستیم... اما نه زیاد!

برای این مطلب هیچ منبع خاصی ندارم، و در عین حال تو لایه‌های زیرین اکثر وبلاگ‌هایی که نویسنده‌هاشون سابقه مهاجرت -به هر کشوری- رو داشتن، به نوعی دیده می‌شه.
ما ایرانی‌ها به خاطر سبک خاص زندگیمون، اکثر مواقع به ظواهر خیلی اهمیت می‌دیم. چی می‌پوشیم؟ خونمون کجاست؟ وسایل خونه‌مون چه شکلیه؟ شغلمون چقدر دهن‌پرکنه؟... اما چیزی که از الان برای من 100٪ عین روز روشنه، اینه که برای داشتن مهاجرت موفق باید این ظواهر رو دور ریخت. وقتی می‌گم قصد دارم از صفر شروع کنم، به معنای واقعی باید از صفر شروع کرد.

بله... من بعنوان یه متقاضی که درخواستم پذیرفته شده، اقلن 3-4 سال سابقه‌ی کاری خوب دارم، تحصیلات دارم، اما به دو دلیل قصد ندارم تو رشته‌ی خودم ادامه‌ی کار بدم. اول، اینکه شغل من با اینکه توی ایران خوب و پردرآمد بوده، اما بخاطر جبر موقعیتی درش قرار گرفتم و هیچوقت بهش علاقمند نبودم. دوم هم اینکه مدرک رسمی براش ندارم و با اینکه خیلی توی کارم وارد بودم، الان تنها چیزی که ثابت می‌کنه من اینکار رو بلدم رزومه‌ایه که خودم نوشتم و سابقه‌ی کاری که اون سر دنیا و غیرقابل بررسیه!
از دید من، هیچ اشکالی نداره یکی دو سال یه کار ساده انجام بدم و درکنارش درس بخونم تا با تحصیلات کانادایی و احتمالن آشناهایی که تو این مدت از طریق همون درس خوندن و یا احیانن انجام پروژه‌های دانشجویی پیدا می‌کنم، بعدن به شغل دلخواهم برسم. (بقول یکی از دوستان، فکر Networking باش که مدرک و رزومه آبه!)
یا هیچ اشکالی نداره اگز یه هفته‌ای خونه‌ی من پر از وسایل شیک و لوکس نشه... می‌شه صبر کرد و کم‌کم و توی حراج‌ها و با اطلاعات توی فلایرها، با قیمت مناسب، بهترین وسایل رو خریداری کرد... شاید شش ماه، یه سال طول بکشه، ولی کسی تا حالا از بی مبل و تلویزیون موندن نمرده که ما دومیش باشیم! :دی

خلاصه‌ی کلام، برداشت من از اونچه تا حالا دیدم و شنیدم اینه که یه مهاجر باید کم‌توقع‌ترین آدم دنیا باشه. این به هیچ وجه به معنای نداشتن بلندپروازی نیست! بلکه برعکس... باید با سعی و تلاش از همون نقطه‌ی صفر به دنبال رسیدن به بالاترین جاها باشه، اما بزرگترین همراهش توی این مسیر، صبره و صبر!


پی‌نوشت: توی دو تا پست قبلی از دلایلی که برای انتخاب ونکوور داشتم، نوشته بودم. اما بعد از اینکه دیشب یکی از دوستای باتجربه برام کامنت گذاشت که دلایلم بیشتر شبیه خیالبافیه، خیلی بهش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که: خیالبافی نیست... توجیهه!

این اولین بار نیست که من از ایران خارج می‌شم و همین الان هم یکساله که دارم خارج از ایران زندگی می‌کنم، توی یه شهر ساحلی با آب و هوای معتدل و سرسبز و بسیار زیبا! من می‌دونم که شاید نداشتن خونه‌ی بزرگ و نوساز و نداشتن شغل درجه‌ی یک در یکی دو سال اول برام مهم نباشه، اما اینکه تو چه محیطی باشم به شــــــــدت و خیلی خیلی زیاد روم تاثیر می‌ذاره! هیچ چیزِ قابل تعمیمی هم نیست و فقط مختص به خود فرده... و من می‌دونم برای اینکه دچار اون افسردگی اول مهاجرت نشم، باید تو یه محیط اشنا باشم... جایی که از بودن درش لذت می‌برم و خدا رو صدهزار مرتبه شکر به خاطر سرویس‌های گوکل مپ و گوگل استریت که می‌تونی بری تو یه عصر آفتابی تو خیابون‌های شهر مقصدت قدم بزنی و شکت در مورد آشنا و دلنواز بودن محیطش به یقین تبدیل بشه! (اینکار رو برای تورنتو و مونترال و کلگری هم کردم...)
البته داشتن آشناهایی که 30-40 سال توی ونکوور زندگی کردن و گرفتن راهنمایی‌های خیلی مفیدشون هم بی‌تاثیر نبوده... اینکه چطور با کمترین هزینه و با بلد بودن اینکه از کجا خرید کنی و چطور خرید کنی، می‌تونی یه زندگی ساده و راحت رو داشته باشی... و خوشبختانه ما با کمک این عزیزان یه تصویر واقع‌گرایانه و خوب از خرج و مخارج روزمره‌مون توی ونکوور بدست آوردیم و با استفاده از تجربیات باارزششون داریم قدم به شهری می‌ذاریم که انگار نه انگار دفعه‌ی اولمونه و با خیابون‌ها و فروشگاه‌ها و پیچ و خم‌هاش تا حد خیلی زیادی آشنا هستیم.