کلاس‌های زبان ELSA

پیش از هرررر چیز می‌خوام تنفرم رو نسبت به سیستم وبلاگ نویسی بلاگفا اعلام کنم یکی از مزخرف‌ترین‌هاست و امروز برای چندمین بار کل مطلبی که نوشته بودم رو پروند! :|
من خودم همیشه توی وردپرس وبلاگ می‌نوشتم که محشره! اما چون توی ایران هیتلرش کردن، برای این وبلاگ که خواننده‌هاش بیشتر توی ایران هستن، رو آوردم به سیستم‌های وطنی که جا داره یه بار دیگه تاکید کنم که خیلی مزخرفن! این از این!

و اما امروز جاتون خالی از آسمون سیل میومد! یعنی اولش فقط ابری بود، به محض اینکه من پام رو از در خونه گذاشتم بیرون بدون ثانیه‌ای تاخیر، باد و بارون شروع شد و من و چترم رو یه خورده با خودش اینور اونور انداخت و خیس و آبکشیده رسیدم به فروشگاه! اونجا دم در خروجی یه آقای مسنی با خنده و تعجب منو نگاه کرد که با تاکید بسیار بهش گفتم You don't wanna go out there! اون هم تشکر کرد و رفت نشست رو یه نیمکت و مشغول روزنامه خوندن شد! خلاصه که آینه‌ی عبرت نشده بودیم که شدیم! :دی
از اون قشنگ‌تر اینکه وقتی رسیدم خونه، تا با آسانسور برسم بالا و از پنجره بیرون رو نگاه کنم، بارون بند اومده بود! :))


این مطلب رو برای چند تا از دوستان که درباره کلاس‌های زبان و شرایط و وضعیتشون سوال کردن می‌نویسم.

وقتی وارد کانادا می‌شید، اولین کار در مورد کلاس‌های زبان مجانی مهاجرین اینه که اگر در ونکوور، نورث‌ون، وست‌ون، ریچموند، دلتای جنوی، برنابی یا نیووست‌مینستر ساکن هستید با آدرس زیر بصورت تلفن، ایمیل یا فکس تماس بگیرید تا فرم اپلیکشن براتون ارسال بشه:

Western ESL Services
No 208 - 2525 Commercial Drive
Vancouver, BC - V5N 4C1
Tel: 6048765756
Fax: 6048790134

اگر هم در شهرهای سوری، دلتای شمالی، کوکیتلام، پورت‌کوکیتلام، میپل ریج یا فریزر ولی هستید، با آدرس زیر تماس بگیرید:

Surrey Language Assessment Center
No 202 - 7337 137th Street
Sureey, BC - V3W 1A4
Tel: 6045074150
Fax: 6045074155

وقتی تماس بگیرید، ازتون آدرس محل سکونت و اسم و رسم افرادی که می‌]خوان تست بدن رو می‌پرسه و براتون فرم اپلیکیشن رو با پست ظرف یه روز می‌فرستن. این فرم‌ها رو پر می‌کنید و به همون Assessment Centerـی که باهاش تماس داشتید پست می‌‌کنید. توی مرحله‌ی بعد یه نامه براتون میاد که تاریخ و زمان امتحانتون رو توش مشخص کرده.

توی روز مقرر، تشریف می‌برید اونجا. اول بگم که فرمت این تست خیلی خیلی شبیه آیلتس می‌مونه، با این تفاوت که هزارن درصد راحت‌تر از آیلتسه. پس اگر قبلن امتحان آیلتس دادین هیچ نگران نباشید که این براتون مثل آب خوردنه!
اول از همه یکی از کارمندها صداتون می‌زنه و می‌رید داخل اتاقش. اول یه کم از خودتون می‌پرسه و توان صحبت‌کردنتون رو محک می‌زنه. یه شکل می‌ذاره جلوتون و می‌گه در موردش توضیح بدین و بگین چه داستانی توش داره (عین کلاس اول دبستان! :دی)
بعدش یه سری مکالمه رو توی چندین مرحله تیکه تیکه براتون پخش می‌کنه و در انتهای هر بخش، ازتون می‌خواد توضیح بدین که چی شنیدین. توی این مرحله حواستون باشه ازتون توضیح نمی‌خواد، بلکه توی هر قسمت 2-3 تا نکته کلیدی هست که فقط باید همونا رو بگید تا امتیاز رو بیارید.
بعد از این مرحله، شما رو به یه اتاق امتحان راهنمایی می‌کنن... یه برگه امتحانی می‌دن دستتون برای قسمت رایتینگ. توی این برگه اول باید یه متن بنویسید که برای ما موضوعش این بود که یه جایی که رفتی و کار جدیدی کردی رو تعریف کن. قسمت دومش هم مشابه آیلتس، یکی از همون موضوعات Controversial می‌ده که باید یه Essay کوتاه درموردش بنویسید. برای این بخش نیم ساعت فرصت دارید، بنابراین زمانتون رو درست تقسیم کنید (10 دقیقه برای بخش اول و 20 دقیقه برای Essay)
مرحله‌ی آخر هم بعد از تحویل دادن رایتینگ، سوالات ریدینگ بهتون داده می‌شه که سطحش از I am a blackboard شروع می‌شه و به متن‌های تخصصی خیلی سنگین می‌رسه. تو این قسمت هم باید سوالات رو بخونید و توی برگه‌ای که بهتون دادن، جواب تست‌ها رو علامت بزنید. این بخش هم نیم ساعت بیشتر زمان ندارید.

وقتی امتحانتون تموم شد، تشریف می‌برید منزل و همون فرداش با پست نتایج براتون میاد. من از هر 4 تا قسمت نمره‌ی 8 آورده بودم و برام نوشته بود نمی‌تونم توی کلاس‌های ELSA شرکت کنم (Duh!!) و اگر می‌]خوام باید برم دوره‌های ESL رو شرکت کنم که کالج‌ها بیشتر ارائه می‌دن و پولی هم هست و من هم کلن نه وقتش رو داشتم، نه حوصله‌ش رو، نه نیازش رو!
ولی همسرم بطور متوسط امتیاز 5.5 رو آورد که نوشته بود باید توی سطح 5 کلاس‌ها شرکت کنه و برای تعیین محل کلاس‌ها هم لازمه یه بار دیگه بریم به محل امتحان. اونجا برامون توضیح دادن که لول 5 به این صورته که 2 نوع کلاس داره. یکی متمرکز روی زندگی روزمره و یکی متمرکز روی زبان مورد نیاز برای محیط‌های کاری و اداری،‌که ما برای ایشون نوع اول رو مناسب‌تر دیدیم. همونجا هم خودتون با توجه به لولی که ارائه می‌شه، ساعتی که براتون رفتنش راحته و محل سکونتتون، یکی از مراکز آموزش رو انتخاب می‌کنید که ما مرکز ISS of BC توی خیابون ترمینال رو انتخاب کردیم.

مرحله‌ی نهایی هم اینه که برید به همون مرکزی که انتخاب کردید، خودتون رو معرفی کنید و کارهای ثبت‌نامتون رو انجام بدید. بعدش در اولین فرصت کلاستون شروع می‌شه و خود کلاس‌ها هم به اینصورته که هر ماه یه تاپیک جامع داره و بحث‌ها و آموزش‌های زبان در اون ماه، حول همون موضوع اصلی جریان داره.
جناب همسر که از کلاس‌هاش راضیه، البته به گفته ی معلمش نیازی نیست سطح 5 باشه و بهتره زودتر بره سطح 6... ولی خودش می‌خواد اقلن یه ماه اینجا باشه و با پایه‌ی قوی‌تر بره سطح بالاتر.

هر سوال دیگه‌ای هم که در مورد ELSA دارید و توی وبسایتش به آدرس http://www.elsanet.org و مخصوصن بخش What is ELSA می‌تونید پیدا کنید.


امیدوارم براتون مفید بوده باشه.
شاد و خشک و گرم و نرم باشید!

Dress Code

یکی از معضلاتی که توی روزهای اخیر من درگیرش شدم، اینه که متوجه شدم اکثر لباس‌هام برای محیط کار مناسب نیست. توی ایران ما یه سری لباس راحتی و دم دستی داریم، یه سری هم لباس مهمونی و جینگیل فینگیل که هر دوی این دسته‌ها اینجا همون استفاده‌ی قبلیشون رو دارن. اما توی ایران برای سرکار رفتن اکثرن مانتو و شلوارهای ساده استفاده می‌کنیم و اینجا که می‌رسیم تازه باید راه بیفتیم بریم خرید لباس کار!

بطور کلی اینجا 3 مدل لباس داریم. اولیش Casualـه که در واقع همون لباس‌های روزمره‌مونه که هر کسی تیپ مخصوص به خودش رو داره. یکی اسپرته، یکی شیک و پیکه، یکی راحته... به دسته دوم می‌گن Business Casual که توی اکثر محیطهای کاری رواج داره. توی این دسته اولین چیزی که ممنوعه شلوار جینه! (مگر اینکه اون کمپانی Casual Friday داشته باشه که یه روز در هفته جین می‌پوشن) شلوارک، تی‌شرت‌های معمولی، لباس‌های جنس نخی و تریکو و legging هم پوشیدنش مجاز نیست. درعین حال لباس باید سنگین و رنگین باشه! یقه‌های خیلی باز، آستین حلقه‌ای یا دامن‌های خیلی کوتاه هم پوشیدنش مجاز نیست. آقایون توی این دسته ولی مشکلی ندارن! چون می‌تونن همون پیرهن و شلوارهایی که توی ایران می‌پوشیدن رو اینجا هم استفاده کنن. (توی دسته Business Casual استفاده از کراوات زیاد رایج نیست) دسته سوم هم Business هست که کلن فقط کت و شلوار یا کت و دامن کاملن رسمی رو شامل می‌شه و تنها توی شرکت‌های‌ بزرگ و رده‌های بالای شغلی، یا Head Office بانک‌ها یا بیزنس‌های خاص که وجهه‌شون خیلی مهمه اجباریه.
محل کار من هم مثل خیلی جاهای دیگه از سیستم Business Casual پیروی می‌کنه... یعنی درست همون چیزی که ما تو ایران نداریم و اصولن لباس‌هایی تو این رده رو به جز سلیقه‌های خاص، کسی تو ایران نمی‌خره. لباس‌های دم‌دستی و راحتمون می‌ره جزو دسته‌ی اول و لباس‌های مهمونیمون می‌ره توی اون دسته‌ی ممنوعه!

تنها شانسی که من آوردم این بود که تا دلتون بخواد شلوار و دامن ساده دارم و فقط باید یه عالمه بلوز می‌خریدم برای ست کردن باهاشون. البته یه کار خیلی خوبی هم که می‌شه کرد (و من هم کردم) اینه که یکی دو تا کت نیمه‌اسپرت یا بلوز جلو باز برای روی لباس بگیری و اون تاپ‌های آستین حلقه مهمونی رو به این صورت recycle کنی! lol

برای خرید لباس این رو یادتون باشه که تو کانادا اول برید سراغ فروشگاه‌های Winners و اگر چیزی که می‌]خواید اونجا با قیمت مناسب نبود، اونوقت گزینه‌های دیگه رو امتحان کنید. البته یه سری فروشگاه‌هایی هم هستن مثل Le Chateau که لباس‌های خیلی خوبی برای محیط کار دارن و من خودم تیپ کت‌ها و بلوزهاش رو خیلی می‌پسندم. outlet این فروشگاه رو من امروز خیلی اتفاقی توی تقاطع خیابون Davie و Granville پیدا کردم که تازه 70٪ هم حراج زده بود و تونستم دو تا تیکه لباس خوب ازش بگیرم... البته این مال بعد از این بود که از وینرز 3-4 تا بلوز و تاپ گرفته بودم... خلاصه‌ش این شد که اول کاری، فقط 200 دلار خرج روی دست بنده موند که سر و لباسم رو برای شروع کار آماده کنم!
به همین جهت، خانومای عزیز که دارید از ایران میاید، سعی کنید به جای لباس‌های مهمونی (مگه چقد اینجا مهمونی می‌رید؟) از این دست لباس‌ها با خودتون بیارید که خیلی بدرد می‌خوره... برای این هم قشنگ بدونید منطورم چه تیپ لباس‌هائیه این نتیجه سرچ گوگل رو ببینید.

شاد باشید :)

سلامت به سبک کانادایی

از یه چیز اینجا خیلی خوشم میاد و واقعن دارم تمام تلاشم رو می‌کنم که بهش نزدیک بشم، اون هم اینه که سلامت زندگی کردن برای مردمشون خیلی مهمه. البته یه بخشیش هم بدلیل تبلیغات سیستم سرمایه‌داریه که مثلن ماست ارگانیک خوبه، ماست غیرارگانیک اَخه... ارگانیکش هم ناقابل دوبرابر قیمته! اما یه بخشش واقعن بسته به خود فرده. یکی از چیزایی که اینجا براشون جزو بدیهیات‌ه، ورزش کردنه.

توی ایران ورزش توی فضای آزاد که رسمن تعطیل بود مگر واسه پیرمرد و پیرزن‌ها توی پارک! و در عین حال خیلی بندرت هم کسی رو می‌دیدی که عضو یه باشگاهی باشه و منظم ورزش کنه. اما اینجا یکی از کارهای عادی زندگیشون اینه که باید ورزش کرد. اشتراک Gym داشتن به اندازه داشتن گوشی موبایل عادیه و هر کی هم وسعش نمی‌رسه (چون بعضن خیلی گرون هستن، حالا از اینم می‌گم براتون) خدا ازش نگیره طبیعت بی‌دریغ ونکوور رو که واقعن نعمت رو بهشون تموم کرده!
فقط کافیه هوا یه کم خوب بشه و آفتاب از پشت ابر دربیاد که ملت رو ببینی تنها و دو سه‌تایی، با کالسکه بچه، با دوچرخه، با اسکیت، یا هر سیستم دیگه‌ای راهی استنلی پارک هستن... نزدیک ورودی خود پارک هم چند تا فروشگاه بزرگ و معروف هستن که دوچرخه و اسکیت اجاره می‌دن و از این سر پارک تحویل می‌گیری، دور تا دورش رو چرخ می‌زنی و از اون سر پارک درمیای (مثل یه دایره ی بزرگ که فقط یه تیکه‌ش بازه) اون تیکه‌ی باز رو هم از خیابون Denman برمی‌گردی و دوچرخه‌ت رو تحویل می‌دی و می‌ری. من خودم اون اوایل که بیکارتر بودم، هر وقت هوا خوب بود پامی‌شدم می‌رفتم کنار دریا و 2-3 ساعتی می‌دویدم، اما بعدش دیگه افتادم تو پروسه کار پیدا کردن و کلاس زبان برای همسر پیدا کردن و غیره و ذلک و عادتی که داشت جا می‌افتاد، به فنا رفت!
اما حالا چند وقته وسوسه‌ش تو دلم افتاده که برم و تو یه باشگاه عضو بشم. توی ایران هم من باشگاه زیاد می‌رفتم، اما اون هم 2-3 ماه آخر قبل از اومدن ترک شده بود و خلاصه حسابی پشتم باد خورده. باز جای شکرش باقیه که اینجا من همه‌ی مسیرهام رو پیاده می‌رم و به این هوا یه ورزشی می‌کنم، وگرنه که الان باید عین توپ رو زمین قل می‌خوردم! :))

باشگاه‌های اینجا بستگی به کوچیک و بزرگ بودنشون قیمت‌های عضویتشون فرق داره... تازه هر باشگاه هم مدل‌های مختلف عضویت رو بهت پیشنهاد می‌ده که باید حواست باشه چی رو بهت می‌دن و چی رو امضا می‌کنی که یهو می‌بینی عهدنامه ترکمن‌چای امضا کردی و تا سه سال باید ماهی 100 دلار تقدیم باشگاه عزیز کنی!
توی ونکوور 2 تا باشگاه بزرگ هست که یکیش Steve Nashـه و یکی دیگه‌ش هم Club 16 که این کلاب 16 یه خواهر خونده هم داره به اسم She's Fit که احیانن اگر شما خانوم خجالتی‌ای هستی یا حجاب داری و کلن نمی‌خوای با برادران محترم تو یه جا ورزش کنی، می‌تونی بری اینجا.
قیمت‌های عضویت رو توی وبسایت‌هایی که گذاشتم می‌تونید ببینید، ولی من یکی از بهترین نرخ‌ها رو مال کلاب 16 می‌دونم که با ماهی 25 دلار می‌تونید عضویت Elite Plusـشون رو بگیرید که بالاترین قیمتشه (اینجا رو ببینید) و با این عضویت، از تمام امکانات این باشگاه تو هر لوکیشنی که می‌خواید می‌تونید استفاده کنید و علاوه بر این بطور نامحدود می‌تونید از سولاریوم‌هاشون برای برنزه شدن استفاده کنید که من توصیه می‌کنم نکنید! چه کاریه عزیز من؟ خدای نکرده، زبونم لال سرطان پوست بگیری، پسفردا کسی نمی‌گه خدابیامرز چقدر خوش‌رنگ بود!

مشابه همین پلن رو اگر بخواین از استیو نش بگیرید فک کنم ناقابل باید ماهی 100.. 100 و خرده‌ای پیاده بشین! بقول وبسایت خود کلاب 16، اون‌ها با حذف سرویس‌های غیرضروری مثل استخر و سونا و سیستم تحویل حوله و آبمیوه‌های مجانی، هزینه‌ها رو پائین نگه می‌دارن و تمرکزشون روی سرویس‌های اصلیه، برای همین قیمتشون اینقدر Too good to be true به نظر می‌رسه.

حالا منم نشستم اینجا دارم بستنی توت‌فرنگی می‌خورم و واسه شما روضه می‌خونم و باشگاه ورزشی معرفی می‌کنم! می‌گن اگه بیل‌زنی، باغچه خودت‌و بیل بزن!
علی‌الحساب یکی از شعبه‌های کلاب 16 رو که کنار Canada Placeـه و تمام دستگاه‌هاش روبروی شیشه‌های قدی و رو به دریا گذاشته شده رو نشون کردم، تا کی خدا همت و توان مالیش رو بده که برم و عضو بشم.

شاد باشید و سلامت :)

Welcome to the team!

سلام به همگی

خیلی وقت بود می‌]خواستم یه مطلب در مورد جستجوی کار بنویسم، اما می‌خواستم خودم تجربه‌ی دست اول داشته باشم تا حرفام قابل استناد باشه. البته یه مطلب برای مراحل اولیه شروع جستجو چند وقت پیش نوشته بودم به اسم در جستجوی کار... اما اینجا می‌خوام از تجربه‌ی خودم بنویسم و اینکه چطوری کار پیدا کردم.

قبل از هر چیزی، یه مهاجر باید تکلیفش رو با خودش مشخص کنه که می‌خواد چیکار کنه:
- می‌خواد تو همون رشته‌ی خودش کار کنه؟
- برای پیدا کردن شغل مورد نظرش نیاز به گذروندن دوره ی خاصی داره؟
- تا پیدا کردن شغل اصلیش می‌خواد کار جنرال بکنه؟
- یا اصلن می‌خواد توی یه مسیر شغلی جدید پا بذاره و از پائین‌ترین Level اون شغل شروع کنه و پیشرفت کنه؟

جواب این سوالا رو که بدی، کلی از راه رو رفتی و می‌تونی جستجوت رو متمرکز روی هدفت کنی. من مورد خودم رو توضیح می‌دم و از تجربه‌ی شخصی خودم می‌گم. نه کسی قراره بیاد اینجا جای منو تنگ کنه، نه به خاطر استخدام شدن یه ادم جدید من کارم رو از دست می‌دم... برای همین دقیق براتون می‌گم چیکار کردم و چطوری در کمتر از 3 هفته از شروع جستجوم، کاری که مورد علاقه‌م بود پیدا کردم... و خوبیش اینه که این پروسه و این شغل فقط مختص ونکوور نیست و توی تک‌تک شهرهای کانادا قابل اجراست.

من از همون روز اول که تصمیم به مهاجرت گرفتم، خیال خودم رو راحت کرده بودم که قرار نیست تو رشته‌ی تخصصی خودم کار کنم. چون تخصص من یه رشته‌ی صنعتی و خیلی خاصه که فقط تو مناطقی که صنعت و کارخونه و پالایشگاه هست به درد می‌خوره و اگر می‌خواستم اون‌کار رو ادامه بدم باید کلن سر خر رو کج می‌کردم سمت آلبرتا که من سرمایی و لوس، اهلش نبودم!
واسه همین برام مسجل بود که باید یه شغل جدید پیدا کنم و از نقطه صفر اون شغل مسیرم رو ادامه بدم. وقتی وارد کانادا شدم، خیلی شغل‌های مختلف رو در نظر گرفتم و آپشن‌های خودم رو قشنگ بررسی کردم. از کشیری گرفته تا فروشندگی توی Futurshop گرفته، تا کار توی شرکت‌های بزرگ... اما هیچ‌کدوم دو تا فاکتور "راضی کردن من" و "منطقی و ممکن بودن" رو هم‌زمان نداشت! تا اینکه یه روز خیلی اتفاقی، وقتی برای تعویض یه جنس رفته بودیم Home Depot، توی قسمت کاستمر سرویس یه پسر مکزیکی خیلی خوش‌برخورد بود که تو مدت انتظارم برای اومدن منیجر شروع کردیم به گپ زدن و متوجه شدم که قبلن توی بانک TD کار می‌کرده و حالا به دلایلی استعفا داده و رفته کشورش و حالا دوباره برگشته. ازش پرسیدم چطوری توی بانک استخدام شده که برام کامل توضیح داد و حالا من خودم بعدن قشنگ می‌گم چیکار باید کرد. از اونجا بود که فهمیدم کار پیدا کردن توی بانک‌های اینجا مثل ایران پروسه‌ی هفت‌خوان رستم و داشتن پارتی‌های کت و کلفت لازم نداره!

برای من که به امور مالی و حسابداری علاقه دارم، بانک به نظر گزینه ی خیلی خوبی میومد... برای همین شروع کردم به جستجوی کار توی بانک.
اولین مرحله (که دوست مکزیکیم یادش رفته بود بگه و من خودم کشف کردم) اپلای آنلاینه. همه‌ی بانک‌ها (البته به جز اسکوشیا که من چیزی تو سایتش پیدا نکردم) توی قسمت Jobs یا Career وبسایتشون یه بخشی دارن که شما می‌تونید برای خودتون یه پروفایل درست کنید. این پروفایل شامل مشخصات و رزومه و کاورلتر شما می‌شه. بعضی‌هاشون اجازه می‌دن فایل رزومه رو بصورت Word یا pdf آپلود کنید، بعضی‌ها هم باید متن رزومه رو داخلش کپی کنید. بعد از ساختن پروفایل، می‌تونید توی همون قسمت، آگهی‌های شغلی رو ببینید و اگر چیزی مناسب احوالاتتون بود، براش اپلای کنید.

توی بانک‌ها، اون نقطه صفر یا به اصطلاح خودشون Entry Level، پست Customer Service Representative یا همون Tellerـه که بسته به بانک، از ساعتی 12 دلار تا 16 دلار حقوقشه. اکثر اوقات هم آگهی شغلی این پست رو توی سایت نمی‌بینید. (من فقط تو CIBC آگهیش رو دیدم) برای همین من طبق راهنمایی دوست مکزیکیم، رزومه و کاورلترم رو کپی گرفتم و یه جفت کفش آهنی پوشیدم و پیاده راه افتادم دور تا دور داون‌تاون و طی 2 روز، به حدود 30 تا شعبه بانک سر زدم و رزومه‌م رو بهشون دادم. واقعن تو این دو روز اگر کیلومترشمار به پای من می‌بستن می‌سوخت! :دی

توی این مرحله پخش کردن رزومه، بانک‌های مختلف، پالیسی‌های مختلف دارن. اکثرشون رزومه رو از شما می‌گیرن و اکثر اوقات هم خود منیجر شعبه اینکار رو انجام می‌ده و یه گپ کوتاهی هم همونجا باهاتون می‌زنه. اما 2-3 جا، از جمله شعبه مرکزی BMO و البته یکی از شعبه‌های CIBC که واقعن از کاستمر سرویسشون راضی نبودم، رزومه رو نگرفتن و گفتن فقط باید آنلاین اپلای کنید. باقی جاها رزومه رو می‌گیرن و می‌گن درصورت نیاز باهاتون تماس می‌گیرم... اما دز این مورد، بهترین سیستم رو بانک RBC داره. چون طبق دستورالعمل جدیدشون، منیجر بانک باید همونجا On Spot با کسی که رزومه میاره یه مصاحبه رسمی کوتاه، در حد 5-6 دقیقه انجام بده. من 2-3 تا از این مصاحبه‌ها همون روز انجام دادم که مخصوصن از یکیش خیلی راضی بودم و مطمئن بودم باهام تماس می‌گیره... مخصوصن که منیجر ازم خواست رزومه‌م رو براش ایمیل هم بکنم. اما خبری ازش نشد و درعوض فردای اون‌روز، منیجر یکی از شعبه‌های بانک که رزومه‌م رو خود تلر تحویل گرفته بود، باهام تماس گرفت و ازم پرسید ایا وقت دارم یه چند دقیقه باهاش ملاقات کنم که بنده هم با ذوق و شوق گفتم بله! برای روز جمعه قراری گذاشتیم که توی شعبه همدیگه رو ببینیم.
روز موعود بنده لباس رسمی پوشیدم و خیلی مودب و مرتب رفتم سر قرار. منیجر شعبه یه دحتر حوون بود که بعید می‌دونم بیشتر از 30-35 سال داشت! بی‌نهایت خوش‌برخورد و خوش‌رو بود و توی ده دقیقه‌ای که با هم صحبت می‌کردیم، بیشتر سعی کرد خود من رو بشناسه و برخورد و رفتارم رو و البته صحبت کردنم رو ببینه. من هم براش سنگ تموم گذاشتم و کلی شیرین‌زبونی کردم و اون وسط یه جوک هم گفتم و کلی دوتایی خندیدم! :)) خلاصه که یار پسندید مرا و بهم گفت که منتظر تماس Recruiterـشون باشم.
روز دوشنبه یه خانوم دیگه که از صداش حدس می‌زنم اون هم خیلی جوون بود باهام تماس گرفت و اون هم 5-6 دقیقه‌ای باهام صحبت معمولی کرد و درنهایت برای فرداش باهام قرار گذاشت که راس ساعت 11 صبح زنگ بزنه و مصاحبه تلفنیمون رو انجام بدیم. و البته یه Assessment هم برام ایمیل کرد که از این پروفایل‌های شخصیت‌شناسی و این صحبتا بود که باید قبلش پر می‌کردم و بی‌انصاف ایـــــــــــــنقدر زیاد بود که یه نیم‌ساعتی من داشتم تست می‌زدم! بعدن من از یکی از دوستام شنیدم که اگر توی این تست امتیاز و حد نصاب لازم رو نمی‌اوردم اصلن کلیوم پروسه استخدام به بن‌بست می‌خورد!
قبل از هر چیزی بگم که من عاشق مصاحبه‌ی تلفنی هستم! تو خونه با لباسای راحتیت نشستی و داری خیلی شیک مصاحبه شغلی می‌کنی! :دی
این مصاحبه اصلی‌ترین و مهمترین بخش استخدام توی بانکه. توی همین جاست که سوالای اصلی رو از شما می‌پرسن... از خودت بگو؟ برنامه‌ت چیه؟ چرا بانک ما رو انتخاب کردی؟ چه خصوصیتی داری که فکر می‌کنی برای ما مفید واقع می‌شه؟ و از همه مهمتر، Behavioral Questions که اگر فلان اتفاق بیفته چیکار می‌کنی و اگر بهمان چیز پیش بیاد چطوری باهاش برخورد می‌کنی... این مصاحبه هم با خوش و بش و خنده شروع شد و حدود نیم‌ساعت طول کشید و آخرش هم درجا بهم گفت که قبول شدم و بهم تبریک گفت... بعد هم گفت هر سوالی دارم بپرسم که من در مورد ساعت‌های کاری، میزان حقوق، فرصت‌های شغلی بالاتر و Dress Code کمپانی سوال کردم و اون هم خیلی دقیق جوابم رو داد.
بعد از این‌ها، بهم گفت یه بار دیگه باید برم شعبه و با منیجر ملاقات کنم تا صحبت‌های نهایی رو انجام بدیم. این ملاقات هم امروز صبح انجام شد که بیشتر باز هم حالت فان و صحبت‌های کلی بود و فقط یکی دو تا سوال ازم کرد که مطمئن بشه می‌دونم این سِمت توی بانک چیه و چیکار قراره بکنم. آخرش هم ازم پرسید از اینکه می‌خوام تو بانک کار کنم چه حسی دارم که من هم کاملن صادقانه گفتم بسیار ذوق‌زده و هیجان‌زده‌م! در نهایت با یه Welcome to the team من رو بدرقه کرد و گفت منتظر تماس همون خانوم قبلی باشم تا برای نوشتن قرارداد و کاغذبازی‌هاش باهام تماس بگیره.

و اما... چند تا نکته‌ی بسیار بسیار مهم:

- درسته که ما بعنوان نیوکامر، سابقه شغلی کانادایی نداریم، اما مهارت‌هایی داریم که ممکنه قابل تعمیم به شغل‌های اینجا باشه. مثلن من که 4-5 سال مدیر فروش و مدیر فنی یه شرکت بودم، مطمئنن بلدم چطور با مشتری تا کنم و بقول خودشون با کاستمر سرویس آشنا هستم. نوع برخورد و رفتارم رو هم توی همین چندبار مصاحبه حضوری و تلفنی و اون تست عریض و طویل محک زدن و درواقع یه جور مهر تائید روی مهارت‌هام زده شد. بنابراین، توی نوشتن رزومه‌تون دقت کنید توی قسمت شرح شغل‌های گدشته‌تون جمله‌بندی‌ها به نحوی باشه که بیشتر از وظیفه‌ای که به عهده‌تون بوده، روی مهارتی که برای انجام اون وظیفه بکار بردین تاکید کنید.

- شاید خودمون متوجه نباشیم، ولی ما یه امتیاز خیلی خیلی مهم نسبت به کانادایی‌ها داریم و اون اینه که اقلن دو تا زبون رو خیلی روون و راحت صحبت می‌کنیم. فارسی و انگلیسی. همین بلد بودن زبان فارسی به کار من اومد و بهم گفتن توی این شعبه به کارمند فارسی زبان هم نیاز دارن.

- اگر هدف شغلی رو منطقی و درست انتخاب کنید و اهدافتون واقع‌گرایانه باشه، توی پیدا کردن شغل مشکلی نخواهید داشت. بله، من می‌تونستم بگم من حسابداری بلدم، کلی کار کردم، به کمتر از Account Manager با سالی 40 هزار دلار درآمد رضایت نمی‌دم... در اونصورت هنوز باید در حال سماق مکیدن می‌بودم که آیا شاید یکی برای مصاحبه دعوتم کنه!

- صد بار گفتم، باز هم می‌گم: دید مثبت، رفتار مثبت، انرژی مثبت... من شک ندارم یکی از دلایلی که باعث شد این کار رو بگیرم اینه که هر جا وارد شدم به پهنای صورتم لبخند زدم و با بگو و بخند حرفم رو شروع کردم و در طول مصاحبه هم یه کم از اون Sense of Humorـم استفاده کردم. (نه زیاد، فقط درحدی که یه نکته‌ی خنده‌دار وسط صحبتا بگم) مخصوصن توی کار کاستمر سرویس، خیلی مهمه رفتار و برخورد شما به مخاطبتون انرژی مثبت بده و از صحبت با شما لذت ببره.

- یکی از نکاتی که کیس منیجر من بهم گوشزد می‌کرد این بود که بهتره همیشه یه Ice Breaker داشته باشید تا مصاحبه‌کننده رو همزمان که درگیر خودتون می‌کنید، سرش رو هم گرم کنید. نه که خشک و رسمی و اتوکشیده بشینید و یه لبخند هم به لبتون نیاد. زمان استفاده از این Ice Breaker هم وقتیه که می‌گن "از خودت بگو"... مثلن خود هلن می‌گفت من اکثر اوقات اینطوری شروع می‌کنم که "من اهل یه قسمتی در شمال ونکوور آیلند هستم که 644 نفر جمعیت داره... هر وقت من میام اینجا جمعیتش می‌شه 643 نفر!" و اکثر موارد این جمله به خنده‌ی مخاطب منجر می‌شه و کنجکاو می‌شه که اینجایی که می‌گی کجاست؟!


ببخشید که باز هم طولانی نوشتم، اما حس کردم هر کدوم از این جزئیات ممکنه به کار یه نفرتون بیاد و توی کار پیدا کردن کمکتون کنه. امیدوارم همه‌ی کسایی که میان اینجا کار مورد علاقه و در شان خودشون رو هرچه سریعتر پیدا کنن.
شاد باشید :)

کجا چه‌جوریه؟

خیلیا از من می‌پرسن که کجای ونکوور خوبه؟ کجا خونه بگیریم برای شروع بهتره؟ برای اقامت موقت چیکار کنیم؟ کجا اجاره ارزون‌تره؟
جواب این سوال رو باید توی 2 تا مرحله داد: 1- فقط در مورد خود شهر ونکوور. 2- درمورد همه‌ی شهرهای ونکوور بزرگ.

شهر ونکوور، مثل همه‌ی شهرهای دنیا، محله به محله زمین تا آسمون شرایطش فرق می‌کنه! اینجا می‌تونید یه نقشه‌ی کلی با اسم‌های مناطق رو ببینید که موقع جستجوی اینترنتی برای خونه هم می‌تونه خیلی کمکتون کنه. چون خیلیا فقط اسم منطقه رو می‌نویسن و اینطوری دستتون میاد که کدوم خونه کجاست.

من هم بطور کلی و لیست‌وار جاهای مناسب و غیرمناسبش رو برای یه تازه‌وارد می‌نویسم:

تو قسمت شمالی ونکوور، تنها منطقه‌ای که برای سکونت خوبه داون‌تاون و West End می‌شه... چون منطقه Hastings و Sunrise که در امتداد خیابون East Hastings هستن، اصلن جای مناسبی نیستن و همونطور که قبلن گفتم، تنها جای شهره که توش آدمای بی‌خانمان عجیب و غریب و کمی‌تا‌قسمتی ترسناک رو می‌بینید! اما درست زیر این مناطق، یه منطقه بزرگ هست به اسم Grandview و Renfrew... این دو تا برای شروع می‌تونن خیلی خوب باشن... چون اولن اجاره‌ها به نسبت خوبه، هم اینکه در تقاطع Rupert و Grandview Highway یه پلازای بزرگ هست که توش شعبه‌ی سوپراستور قرار داره و شما خریدهای روزمره‌تون رو با ارزون‌ترین قیمت می‌تونید از اونجا انجام بدید. البته فروشگاه‌های دیگه‌ای مثل XS Cargo هم اونجا هست که حالت یه Outlet رو داره و برای خرید لوازم آشپزخونه و لوازم برقی کوچیک، خیلی خیلی قیمت‌های مناسبی داره! فروشگاه کاستکو هم که من شخصن همه ی خرید اصلیم رو از شعبه‌ی داون‌تاونش می‌کنم، خیلی به این منطقه نزدیکه و با اینکه توی شهر برنابیه، اما راحت می‌تونید برای خرید بهش مراجعه کنید. علاوه بر همه‌ی اینها، توی این منطقه می‌تونید از اسکای‌ترن هم استفاده کنید، چون ایستگاه‌های Renfrew و Rupert درست وسطش قرار دارن.

از این مناطق به سمت چپ که بیاین، به بهترین مناطق داخلی شهر ونکوور می‌رسید... جاهای ارزون‌تر مثل Riley Park و Fairview و جاهای گرون‌تر و بالطبع بهتر، مثل Kitsilano و Arbutus که اگر بخواین سر کیسه رو شل کنید برای اقامت جاهای خیلی خوبی هستن، مخصوصن Kits... البته یه مناطقی مثل Shaughnessy هم هست که فقط توش خونه‌های خیلی بزرگ داره و نسبتن هم خلوته و بدرد مهاجرها نمی‌خوره!

قسمت جنوبی شهر هم حقیقتش من زیاد گذرم بهش نیفتاده و اطلاع زیادی در موردش ندارم، ولی از شنیده‌هام حدس می‌زنم بد نباشن! حالا روی همون نقشه‌ای که اول مطلب بهتون دادم، می‌تونید روی هر منطقه‌ای که می‌خواین کلیک کنید تا مشخصاتش رو و مراکز دولتی و تفریحیش رو هم کامل براتون معرفی کنه.


حالا می‌رسیم به بررسی شهرهای مختلف نزدیک به ونکوور... اول از همه، بذارید یه نکته‌ی کلی رو در مورد نه تنها شهرهای ونکوور، بلکه کل کانادا و آمریکای شمالی بگم. اینجا شهرها، چه کوچیک، چه بزرگ، سیستمشون با ایران خیلی فرق داره. اینجا همه شهرها، یه منطقه Down Town دارن که برج‌ها و ساخاتمون‌های بلند داره و مرکزیت اداری شهر اونجاست و دفتر اصلی همه‌ی شرکت‌ها هم اونجاست. رفت و آمد درش راحته، فروشگاه زیاده، آدم هم زیاده! تنها جایی که مثل ایران شما بری توی خیابون آدم و رفت و آمد می‌بینی... بعد از مرکز شهر که دور می‌شی، می‌رسی به مناطق مختلف شهر که توی شهرهای کوچیک خیلی خیلی کسل‌کننده و خلوت هستن! اقلن به گروه‌خونی من که از شلوغی تهران میام، خوش نیومدن.

اولین شهری که کنار ونکووره، برنابی‌ـه. قسمت‌های شمالی و مرکزی برنابی، همونطور که گفتم خلوت و آرومه و تک و توک پلازاهایی توش هست که همه ی ملت خریدشون رو از اونجاها می‌کنن. اما داون‌تاون برنابی، منطقه‌ی متروتاون‌ـه که تقریبن توی جنوب شهر قرار داره و برای زندگی من که تائیدش می‌کنم... جنب و جوش داره، مراکز خرید بهتون نزدیکه، حمل و نقل توش راحته (اسکای‌ترن و اتوبوس) و احاره‌ها هم به نسبت شهر ونکوور کمتره، اما توی خود برنابی، قسمتای شمالی ارزون‌تره. اما مثلن دوست خود من که تو منطقه لوگ‌هید یه بیسمنت خیلی خوب یه خوابه با 700 دلار اجاره کرده، بقول خودش اینقدر آدم ندیده احساس رابینسون کروزو بهش دست داده که تو یه جای خیلی زیبا و خیلی خلوت داره زندگی می‌کنه!

یه خورده اونورتر، پورت مودی و کوکیتلام قرار داره که بسیار زیباست! توی پورت مودی شما آپارتمان بیشتر می‌بینید و توی کوکیتلام خونه... پورت مودی، اقلن برای خرید خونه که جای ارزونی نیست... حقیقتش قیمتاش یه کم منو شوکه کرد، اما مثل اینکه موقعیت استراتژیکش (!) یه جوریه که قیمت ملک توش بالاست. اما کوکیتلام که من به هر کی می‌پرسه می‌گم عین توی فیلمای هالیوودی می‌مونه! خیابون‌های مرتب و خوشگل، خونه‌های نوساز و بی‌نهایت زیبا، خلوت، آروم، از اینا که همسایه‌ها برای همدیگه کیک میوه می‌برن و آخر هفته‌ها باربیکیوشون به راهه و... اما بزرگترین عیب این منطقه یکی از همین حسن‌هاست! اینجا خیلی خلوته، به همه چیز خیلی دوره، و از نظر سیستم حمل و نقل عمومی هم خیلی ضعیفه... البته اسکای ترن رو تا دو سال دیگه قراره تا مرکز کوکیتلام هم ببرن... ولی اگر قبل از اون زمان می‌خواین بیاین، از نظر من که کوکیتلام رو فراموش کنید! البته، باز هم این شهر یه مرکز داره به اسم کوکیتلام سنتر که یه پلازای بزرگه و همه فروشگاهی توش هست (از جمله XS Cargo و از اون بهتر، JYSK و Winners که من عاشقشون هستم و با قیمت‌های مناسب کلی ازشون خرید کردم!) یعنی باز تو همین شهر هم اگر به این سنتر نزدیک باشید، مشکل خاصی پیدا نمی‌کنید. البته، سیستم حمل و نقل عمومی ونکوور (همون Translink که قبلن درموردش نوشتم) یه بخشی هم داره که اتوبوس‌های مخصوصیه به اسم Train Bus و به خط West Coat Express معروفه و یه ایستگاه هم کنار کوکیتلام سنتر داره. ایستگاه‌های کاملش رو از اینجا ببینید.

دیگه شهرهای کوچیکی مثل New Westminster هم اون وسط مسطا دیده می‌شه که زیاد ارزش صحبت ندارن، مگر اینکه بخواین تو داگلاس کالج (که انصافن کالج خوبی هم هست) درس بخونید و اونجا خونه بگیرید.

حالا بریم سمت شمال ونکوور... نورث‌ونکوور معروف که بقول همسر، می‌ری توش انگار رفتی دوبی اینقدر چپ و راست همه ایرانین! :دی
خیابون اصلیش که Lonsdale هست و اگر اونجا خونه بگیرید هیچ‌مشکلی نخواهید داشت! همه مدل فروشگاه و رستوران و مراکز دولتی و غیردولتی و کمک به مهاجرین توش هست! اما یکی از خیابون‌های خیلی خوبش هم حدود Marine Drive و Capillano Road هست که یه مرکز خرید بزرگ به اسم Capillano Mall توش قرار داره و داخلش فروشگاه‌هایی مثل والمارت و دلاراما هم هست که تقریبن تمام مایحتاجتون رو می‌تونید ازشون بخرید. قسمت‌های مرکزی و شلوغ نورث‌ون هم همین بخش‌های جنوبیش هستن و به سمت شمال که بری باز همون سیستم خونه‌های بزرگ و خوشگل و البته گرون رو می‌بینی. یکی از بزرگترین شعبه‌های سوپر استور هم توی قسمت شرقی نورث‌ون و در امتداد Kieth Road قرار داره.

و اما وست‌ونکوور که خیلی جای خوبیه، اما از دید من یه ایراد خیلی خیلی بزرگ داره و اون اینه که از هر 10 نفری که تو این شهر می‌بینی، 8 تاشون بالای 60 سال دارن!! چون منطقه‌ی گرونیه که معمولن جوونا زورشون نمی‌رسه توش خونه بگیرن و البته هزینه‌ها هم توش به نسبت بالاتره (مثلن یه جنسی که شما تو ونکوور می‌خری N دلار، اینجا باید بخرید N+5 دلار!) اما حالا اگر خیلی اصرار دارید اینجا ساکن بشید، دقت کنید که به بزرگترین پاساژ کل ساحل شمالی، یعنی Park Royal نزدیک باشید که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو می‌تونید داخلش پیدا کنید!

آهان راستی، ریچموند رو از قلم انداختم! شهر بزرگی که پائین ونکوور قرار داره و فرودگاه هم داخل این شهره... من زیاد نرفتم ریچموند، فقط برای خرید لوازم خونه یه بار به یکی از مناظقش رفتم که فروشگاه آیکیا هم توش بود و برگشتم. اما چیزی که مسلمه اینه که ریچموند شهر چینی‌نشین تو ناحیه‌ی Lower Mainlandـه.

دیگه نکته‌ی خاصی به ذهنم نمی‌رسه... در نهایت برای اینکه دقیق دستتون بیاد اجاره خونه اینجاها چقدره، با استفاده از این چیزایی که تو این پست نوشتم، حالا برید اینجا و محله‌های مختلف رو سرچ کنید و حدود اجاره رو ببینید.

امیدوارم که این مطلب براتون مفید بوده باشه و ببخشید اگر یه کم روده‌درازی کردم و طولانی شد.
شاد باشید و پرانرژی :)

پزشک خانواده

از ونکوورِ دوباره نم‌نم بارونی شده، سلام به همه‌ی دوستای نازنینم :)
اینجا زندگی جریان داره و من هم مشغول پشت‌سر گذاشتن ورک‌شاپ‌های ywca هستم که خیلی برام مفید بوده و یه رزومه و کاورلتری درست کردم که مادر بگرید! خودمم نمی‌دونستم اینهمه توانایی‌های مفید دارم! lol
حالا باید دید این نامه‌ی اعمال، کارفرماها رو هم تو اون 10-15 ثانیه‌ای که نگاهش می‌:کنن، به اندازه‌ی خودم ذوق‌زده می‌کنه یا نه!

از اونجایی که از اول ایپریل بیمه‌های درمانی ما فعال شده، ما هم مشغول جستجو برای پیدا کردن یه پزشک خانواده‌ی خوب شدیم. البته اینجا داشتن پزشک خانواده اجباری نیست و می‌تونید توی هر walk in clinicـی که عشقتون کشید برید و کارتون رو انجام بدید، اما اصولن چون داشتن پزشک خانواده خیلی حس خارجی‌ای به آدم می‌ده و کلن هم خوبه آدم پرونده‌ی اعمالش دست یه نفر باشه، بنده باز دست به دامان اینترنت شدم و این وبسایت رو پیدا کردم: find a physician

از این صفحه، شما هم می‌تونید مشخصات یه پزشکی رو که مثلن فقط اسمش رو می‌دونید رو ببینید، هم بگردین و توش پزشک‌های خانواده رو بیابید! فقط کافیه روی دکمه‌ی find a family physician کلیک کنید و توی فرمی که بهتون می‌ده مشخصات مورد نظرتون رو وارد کنید. مثلن اینکه پزشکتون زن یا مرد باشه، بیمار جدید قبول بکنه یا نه، توی کدوم شهر bc باشه و در اخر هم اینکه به جز انگلیسی چه زبون دیگه‌ای بلد باشه.
برای من تنها چیزی که مهم بود این بود که پزشک مربوطه نزدیک خونه‌مون باشه و ترجیحن زبان فارسی بلد باشه... چون بالاخره هنوز کار داره تا من یاد بگیرم "قسمت راست بصل‌النخاعم درد می‌کنه" به انگلیسی چی می‌شه و کلن خوبه دکتر آدم، زبونش‌و بفهمه!

خلاصه که توی این جستجو، بنده یه خانم دکتری رو پیدا کردم که به فاصله‌ی 10 دقیقه‌ای خونه‌مون بود و ایرانی هم بود و بیمار جدید هم می‌گرفت. (البته یه پزشک دیگه هم بود که تا من به خودم بجنبم دیدم دیگه بیمار جدید قبول نمی‌کنه!) ما هم سریع زنگ زدیم و از منشی خانوم دکتر وقت گرفتیم.

امروز ساعت 12 ظهر وقت داشتیم. ایشون یه کلینیک خیلی خوشگل و شیک و تر و تمیز برای خودش داشت که تو یکی از بهترین خیابون‌های داون‌تاون بود و اگه بگم چند سالش بود دلتون کباب می‌شه که ای بابا، ما اینجا داریم حروم می‌شیم! واسه همین نمی‌گم... فقط بدونید که بسیار جوون و سرحال و خوش‌اخلاق و در عین حال حرفه‌ای بود!
با اینکه ما یه ربع زودتر هم رسیدیم، اما از اونجایی که مطب دکتره و مجله ورق زدن و در و دیوار نگاه کردنش، یه ساعتی منتظر شدیم تا بالاخره منشی ما رو به یکی از examination roomـها راهنمایی کرد.

خانوم دکتر محترم اومد و نشست و تمام سابقه‌ی بیماری و دارویی ما رو از زیر زبونمون کشید و کلی صحبت کرد و راهنماییمون کرد و آخرش هم یه چک آپ کامل برامون نوشت که نتیجه‌ش توی پرونده‌مون باشه. توصیه هم کرد که حتمن قرص ویتامین d بگیریم و روزی یه دونه بخوریم، چون کلن توی ونکوور آفتاب کمه و اونی هم که هست میزان اشعه‌ی uvـش زیاده و خوب نیست خیلی بری تو آفتاب! خلاصه که حالا من باید دوره بیفتم ببینم از بین مارک‌های ضدافتاب اینجا کدومش خوبه که برای تابستونمون حتمن بگیرم. (در این زمینه نیازمند یاری سبزتان هم هستم!)

دیگه ملالی نیست جز اینکه نوشتن این مطلب نزدیک بود باعث بشه ما امشب شام خورش قیمه‌بادمجون سوخته بخوریم، ولی خدا رحم کرد!
برای همه‌ی دوستای خوبم یه بهار پر از سرسبزی و بدون آلرژی آرزو می‌کنم
شاد باشید

در جستجوی کار

سلام به همگی.
یه مدتی بود که برای من از آمریکا مهمونای عزیزی اومده بودن و حسابی مشغول خوش‌گذرونی بودیم! اونم تو هوای بهاری و محشر ونکوور. واقعن فکر نمی‌کنم زیبایی بهار ونکوور رو جایی داشته باشه. تمام درختا پر از شکوفه‌های صورتی شدن و عطرشون آدم‌و مست می‌کنه... آفتاب هم که خدا رو شکر یه هفته‌ایه روش‌و ازمون قایم نکرده و طبق پیش‌بینی وضع هوا، همچنان حالا حالاها می‌تونیم ویتامین D مجانی جذب کنیم!
واقعن جای همه‌تون خالی...

و اما بالاخره بعد از دو ماه، سر من یه کم خلوت شده که برم دنبال کار... از اونجا که پدر جد اینترنت رو با سرچ‌هام درآورده بودم، می‌دونستم که سرمنشا نعمات الهی (!) کجاست و یه سره پاشدم رفتم تو خیابون Davie که پشت خونمونه، دفتر WorkBC. این سازمان دولتی، با یه مجموعه از ادارات مختلف از جمله ISS of BC و چند تا دیگه که اسمشون یادم نیست، مسئول خدمت‌رسانی به مهاجران تازه‌وارده هستن. (تازه‌وارد هم یعنی کمتر از سه سال)

من رفتم اونجا و خودم‌و معرفی کردم، بعد ازم پرسید بالای 30 سال هستم که خب نبودم، گفت جوونا باید برن YWCA، دفتر Career Zone که خیلی نزدیک به همون دفتر بود و تو اون هوای عالی، یه ربع پیاده‌روی خیلی هم چسبید! وقتی وارد شدم اول از همه از محیط دلچسبش خیلی خوشم اومد. روی یه میز پر از مافین و دونات و کیک بود، کنارش هم دستگاه آب‌جوش و چای و قهوه... یه طرف یه کتابخونه مجانی، یه طرف هم ملت لباس‌ها و وسایلی که نمی‌خوان رو گذاشته بودن تا هر کی می‌خواد مجانی برداره. (البته بماند که بنده خیلی شاد و خوشحال، رفتم کتم‌و روی رگال لباس‌های مجانی آویزون کردم و اگر یه آقاهه به دادم نرسیده بود الان کت نازنینم تن یه بدبخت بیچاره‌ای بود!!) اینترنت وایرلس و کامپیوتر و پرینتر و دستگاه کپی هم برای استفاده نامحدود وجود داره و وقتی رزومه و کاورلترتون آماده شد همونجا براتون ازش به تعداد بالا کپی می‌گیرن.

اونجا اول یه نفر همه‌جای مرکز رو نشونم داد و بهم معرفی کرد که چیا دارن و از چیا می‌تونم استفاده کنم. بعد هم برام وقت گذاشتن تا با یه Case manager صحبت کنم. یه سری فرم‌هایی در مورد استعدادها و چیزایی که بلدم، ضعف‌هایی که فکر می‌کنم دارم، دنبال چه کاری هستم، چقدر بودجه و وقت دارم و خلاصه جیک و پوک زندگی شغلی من بهم دادن که پر کنم و سریع هم زدن وارد سیستم کامپیوترشون کردن.
کیس منیجر من یه دختر آسیایی جوون خیلی خیلی خوش‌اخلاق به اسم هلن بود که طی یک ساعتی که با هم صحبت می‌کردیم خیلی بهم کمک کرد. از همه مهمتر، دو تا برنامه برام پیدا کرد که هر دوش کمک هزینه‌های خیلی خوبی به مهاجرا می‌ده. اولی که بهتر بود، برنامه‌ی Job Options BC بود. این برنامه حداکثر تا 10 هفته، هر هفته 5 روز تمام وقت، کلاس‌های آماده‌سازی برای بازارکار و آموزش‌های شغلی برای افراد می‌ذاره و به ازای هر روز هم که سر کلاس‌هاشون بری 50 دلار بهت می‌دن... یعنی ماهی 1000 دلار که مبلغ نسبتن خوبیه. علاوه بر اون، اگر نیاز به گذروندن دوره‌های خاصی داشته باشی، این سازمان هزینه‌ی اون کلاس‌ها رو هم مفت و مجانی برای شما پرداخت می‌کنه. اما برای شرکت توی دوره‌شون باید اقلن 4 هفته دنبال کار گشته باشی و پیدا نکرده باشی و من چون تازه شروع کردم، از ماه دیگه می‌تونم توی دوره‌هاشون شرکت کنم. البته هلن برای جلسه‌ی معرفی این برنامه که 2 اپریل برگزار می‌شه منو رجیستر کرد... تا بعدن برای شرکت تو کلاساش تصمیم بگیرم.
دومین برنامه، Skills Connect هست که برای شرکت توی کلاساش پولی بهت پرداخت نمی‌کنه، اما مثل برنامه‌ی قبلی، هزینه کالج یا احیانن دانشگاه شما رو می‌ده. البته باید دقت کنید که اگر از هر برنامه‌ی دولتی (مثل Skills Connect) استفاده کنید، دیگه برای شرکت تو دوره‌های Job Options واجد شرایط نیستین. برای همین کیس منیجرم بهم توصیه کرد اول دوره‌های Job Options رو برم و بعد اگر نیاز شد برم سراغ برنامه‌های دیگه.

یعنی نتیجه این شد که من یه ماه وقت دارم روی رزومه و کاور لترم کار کنم و ورک‌شاپ‌های مرکز YWCA رو شرکت کنم که خیلی چیزای خوبی هستن. از آموزش رزومه‌نویسی گرفته تا مهارت‌های مصاحبه شغلی، تا مهارت‌های شغل‌یابی و استراتژی‌های مختلف، نتورکینگ و از همه برای من مفیدتر، Career Exploration... این آخری درواقع یه جلسه‌ی خصوصیه که یه مشاور به شما کمک می‌کنه ببینی با خودت چند چندی! اصلن می‌خوای چیکاره بشی، هدفت در بلند مدت چیه و خلاصه در نوشتن یه پلن زندگی شغلی به شما کمک می‌کنه... و برای من که دنبال یه شروع 100٪ تازه هستم، این جلسه فکر می‌کنم خیلی مفید باشه و بهم کمک کنه یه دیدگاه کلی نسبت به آینده‌ی شغلیم برای خودم بسازم.

خدا رو چه دیدی، شاید تو همین یه ماه هم موفق شدم یه کار مناسب پیدا کنم... رزومه ی منم که پر از مهارت‌های عجیب و غریب و مختلف که البته باید برای هر شغل خاصی، یه جور خاصی هم دسته‌بندی و مرتبشون کنم.
علی‌الحساب فعلن از گنجینه‌ی جیب مبارک می‌خوریم که که کم‌کم هم داره به تهش می‌رسه... اما خیلی امید دارم که بتونم تا حداکثر دو ماه دیگه سر یه کار مناسب برم و اقلن هزینه‌هامون رو کاور کنم.

به امید کار پیدا کردن همه‌ی تازه مهاجرا
شاد باشید... عید همه‌تون مبارک :)

BC Services Card

در ایام قدیم، یعنی تا همین 2-3 هفته پیش، سیستم استان بریتیش کلمبیا اینجوری بود که شما یه گواهینامه داشتی، با یه Care Card که همون کارت بیمه‌تون بود (تو اونتاریو بهش می‌گن OHIP)... یه کارتی هم بود به اسم BC ID که کسایی که گواهینامه نداشتن می‌تونستن از اداره‌ی ICBC بگیرن که به عنوان کارت شناسایی همیشه همراهشون باشه.
اما جدیدن (دقیقش رو بخوای از 15 فوریه 2013) دارن این کارت‌ها رو یکی می‌کنن و همه رو جمع می‌کنن توی یه کارت شناسایی هوشمند عکس‌دار. اسمش رو هم گذاشتن BC Services Card.

ما که در بدور ورودمون برای فعال شدن بیمه‌ی درمانیمون (MSP) اقدام کرده بودیم و فرمش رو پست کرده بودیم (یادم باشه ته مطلب در مورد این فرم هم یه چیزی بگم)، پریروز یه نامه برامون اومد که با دو تا کارت شناسایی، پاشید برید ICBC DLO (دفاتر مخصوص صدور گواهینامه) که ازتون برای سرویس کارد، عکس بگیرن. یه صورتحساب 120 دلاری هم باهاش بود که برای فعالسازی بیمه باید پرداخت می‌کردیم. (همینه دیگه! بخوای تو بریتیش کلمبیای زیبا زندگی کنی باید سر کیسه رو شل کنی T.T)
خلاصه که ما امروز صبح تشریف بردیم بانک و 120 دلار رو تقدیم کردیم و از تو صندوق اماناتمون مدارکمون رو برداشتیم و رفتیم دفتر ICBC تو تقاطع Burrard و West Georgia.
اونجا موقع ورود یه خانوم خیلی مهربونی ازت می‌پرسه چیکار داری، شما نامه‌ت رو نشونش می‌دی و می‌گی اومدیم عکس بگیریم. ایشون هم یه شماره بهت می‌ده می‌گه بشین تا نوبتت بشه. یه 5-6 دقیقه‌ای که گذشت، صدامون زدن و خیلی روتین و سریع کارمون انجام شد. یه عکس بی‌نهایت زشت هم همونجا ازمون گرفتن که هر چی هم گفتم دوباره بگیر و گرفت، باز خوب نشد که نشد! دیگه ما هم گفتیم لابد ایراد از قیافه‌مونه دیگه! و یکیش رو تائید کردیم. یه برگه بهمون داد با شماره‌ی بیمه‌مون که موقت ازش استفاده کنیم، خود کارت هم گفت تا 30 روز دیگه به دستمون می‌رسه. ما هم از 28 فوریه وارد شده بودیم، بیمه‌مون از اول ایپریل فعال می‌شه.

پ.ن. 1 -  همونجا موقع نوبت گرفتن، ما از خانومه در مورد گواهینامه پرسیدیم که گفت گواهینامه‌ی ایرانتون رو ببرید یکی از مترجم‌های مورد تائید ما ترجمه کنه، فرمش هم بهمون داد که پر کنیم و کتابچه‌ش هم داد که بخونیم. گفت با سابقه‌ی رانندگی بالای 2 سال، یه سره می‌تونیم بعد از تست اطلاعات برید و Class 7 Road Test‌ رو هم انجام بدین.
توی BC گواهینامه 3 مرحله داره. اول  Learner's permit، دوم Novice Stage یا Class 7 و سوم Class 5. بین مرحله‌ی دوم و سوم هم باید 2 سال فاصله باشه، اما عملن محدودیت خاصی نداره. توی مرحله‌ی دوم شما باید الکل خونت صفر باشه، علامت N رو روی شیشه ماشینت نصب کنی، با هر دو دستت رانندگی کنی (یعنی مثلن موبایل دستت نباشه) و بیش از یه مسافر توی ماشینت نباشن. (مگر اینکه که یه سوپروایزر بالای 25 سال باهات باشه) تازه این محدودیت تعداد مسافر هم شامل اعضای درجه یک خانواده مثل زن و بچه و مادر و پدر نمی‌شه! شما یه لشکر خواهر و برادرات رو سوار ماشین کن ببرشون دور دور بازی، کسی بهت نمی‌گه بالای چشمت ابروئه! :دی

پ.ن. 2 - برای پر کردن فرم بیمه‌ی درمانی، یکی از اعضای خانواده (تو این مورد، من) باید بشه اپلیکنت اصلی و بقیه رو به عنوان همسر و بچه تو همون فرم ذکر کنه. بعد موقعی که می‌رید عکس بگیرید ازتون می‌پرسه یه کارت می‌]خواین یا 2 تا کارت جدا. که خب بالطبع ما گفتیم دو کارت جدا و باقی ماجرا همانگونه رفت که ذکر شد.


به امید اینکه کار منتظرا زود درست بشه و اونایی که رسیدن اینور شاد شاد باشن :)

تجربیات جدید

توی این پست می‌خوام در مورد 2 تا چیز بنویسم. اولیش یه سایت خیلی عالیه که برای ما به عنوان تازه‌وارد که با جایی اشنا نیستیم خیلی خیلی بدردبخوره و من خودم شخصن ازش خیلی استفاده کردم.

وبسایت Yelp.ca یه دایرکتوری بزرررررررررگ از Reviewـهائیه که مردم در شهرهای مختلف، در مورد مشاغل مختلف نوشتن. حالا این یعنی چی؟ یعنی خانوم x رفته فلان آرایشگاه، فلان کار رو کرده، ازش راضی بوده، میاد زیر اسم اون آرایشگاه تجربیات و نظراتش رو می‌نویسه و احیانن آرایشگری که باهاش کار کرده رو اسم می‌بره و از 1 تا 5 بهش امتیاز می‌ده.
یا اینکه آقای Y رفته فلان رستوران، از سرویس و کیفیت غذاش ناراضی بوده... می‌ره زیر اسم رستوران نظرش رو می‌نویسه و ایراداتش رو می‌گه و مثلن می‌گه فلان گارسن رفتارش بد بود با من و غیره و ذلک...
حالا، شمایی که دنبال یه سرویس خاص می‌گردی، هرررررررررر چی که فکرش رو بکنی، از مهدکودک تا فروشگاه... از شیر مرغ تا جون آدمیزاد... فقط کافیه کدپستی خونه‌ت رو بدی و نوع سرویس رو انتخاب کنی تا در مرحله‌ی اول تمام جاهایی که اون سرویس رو در اطرافتون ارائه می‌دن رو بهتون معرفی کنه، و در مرحله‌ی دوم امتیازات، رنج قیمت و نظرات کسایی که ازش استفاده کردن رو نشونتون بده.
یا اگر یه جایی رو بهتون معرفی کردن، اسم اون -مثلن- فروشگاه خاص رو توش سرچ کنی و ببینی دیگران در موردش چیا گفتن.

مورد دومی که می‌خوام در موردش بگم، نمایشگاه BC Home + Garden Show هست که هر سال توی استادیوم شهر ونکوور برگزار می‌شه. توی این نمایشگاه از سازنده‌های خونه، تا طراح‌های چیدمان داخلی و خارجی منزل، تا فروشنده‌های لوازم خانگی و مبلمان، حتی فروشنده‌های بعضی از خوراکی‌های خاص هم شرکت می‌کنن. امسال این نمایشگاه از 20 تا 24 فوریه برگزار شد که ما روز آخرش رو رفتیم و چیزای خوبی هم با قیمت‌های مناسب خریدیم.
مثلن من که برای تمیز کردن کف خونه و ضدعفونی کردن حمام و دستشویی به بخارشو معتادم، اینجا هیچ چیز خوبی زیر 300 دلار ندیده بودم. اما تو این نمایشگاه یه بخارشوی ایتالیایی خیلی خوب با کلی وسایل جانبیش و بدون تکس (اینش واسه ما از همه دلچسب‌تر بود! :دی) خریدیم 200 دلار. کلی هم چیزای مجانی گرفتیم! مثلن برای بیمه‌ی مستاجرها از یه غرفه سوال کردیم و اطلاعاتمون رو دادیم که بعدن باهامون تماس بگیرن، اونا هم یه دونه پتوی مسافرتی خیلی خوب بهمون دادن! تازه بگذریم از اینکه راه به راه Smoothie‌ و شکلات و میوه و بستنی بهمون تعارف می‌شد...
تمام مدت هم شوهای مختلف تو ساعت‌های مختلف برگزار می‌شد که از آشپزی گرفته تا نکاتی درباره طراحی داخلی منزل رو آموزش می‌دادن.

در کل تجربه‌ی جالبی بود و حتی اگر قصد خرید هم نداشته باشی می‌تونی با کلی آدمای جالب صحبت کنی و با فرهنگ مردم کانادا آشنا بشی. مثلن ما روی صندلی‌های استادیوم نشسته بودیم تا خستگیمون در بره، یه آقای مسن کانادایی اومد از جلومون به سختی رد بشه. بعد از اینکه با خنده کلی ازمون عذرخواهی کرد، یه 2-3 دقیقه هم وایستاد باهامون حرف زد و شوخی کرد و آخرش هم رقص‌کنان (!) رفت که بقیه‌ی نمایشگاه رو ببینه!
یا رفتارهای فروشنده‌هاشون که خیلی خوش‌برخوردن و اصولن از جلوشون که رد می‌شی اگر یه شوخی‌ای باهات نکنن و حتی یه کم سربه‌سرت نذارن، انگار روزشون شب نمی‌شه! :دی
یا دیدن رفتارهای کانادایی‌ها با بچه‌هاشون -که ماشالا هر کدوم هم 2-3 تا دارن!- برای من خیلی جالب بود... بچه‌هه هرکاری هم بکنه، هر طرفی هم که بره، هیچوقت پدر و مادرش دعواش نمی‌کنن، یا دستش رو نمی‌کشن دنبال خودشون ببرن. قشنگ دنبال بچه می‌رن، هر جا می‌خواد بره، هر چی رو می‌خواد ببینه و تا وقتی خطری متوجهش نباشه می‌ذارن برای خودش بچرخه و حال کنه! در عوض هیچ‌وقت هم هیچ بچه‌ای رو ندیدم که غر بزنه یا گریه کنه و بهونه‌ی چیزی رو بگیره، یا برای خریدن یه چیزی اصرار کنه. کلن خانواده‌هاشون خیلی مسالمت‌آمیز زندگی می‌کنن و آرامش دارن... لااقل ظاهرشون که اینطوریه.

خرید و خرید و خرید!

امروز دوباره رفتیم و با منیجر خونه درباره بازسازی واحدمون حرف زدیم. خیلی آقای خوبیه و حسابی باهامون راه اومده... من هم که پررو، حتی گفتم وان حموم رو هم عوض کنه! :دی حتی خودش گفت با اینکه آشپزخونه هنوز در شرایط خوبیه، من اون رو هم کلش رو براتون بازسازی می‌:کنم! کلن مثل اینکه خیلی از ما خوشش اومده! چون با اینکه ساختمون رنتاله، حتی کردیت چک و رفرنس هم از ما نخواست! خدا رو شکر! البته ممکنه یه دلیلش هم این باشه که 2 تا از آشناهای تازه‌مون تو همون ساختمون ساکن هستن... اما من که شدیدن به کارما معتقدم و ایمان دارم که هر چی با دید مثبت برم جلو، اتفاقات مثبت هم برام می‌افته و خدا رو هزار مرتبه شکر، تا به حال برامون همینطور بوده....

امروز کردیت کارتمون رو تحویل گرفتیم و من هم در اولین اقدام، یه خرید اینترنتی باهاش کردم. چون من تقریبن 50٪ لوازم آرایشی و همه‌ی کرم‌ها و Scrubهام رو از ایوروشه می‌گیرم و اومدم دیدم ای دل غافل، تو بریتیش‌کلمبیا اصلن شعبه نداره! اما توی وبسایتش که رفتم دیدم به‌به! بیشتر چیزایی که من می‌]خوام 40-50٪ تخفیف خورده و تازه کلی هم گیفت روش می‌دن و Shippingـش هم مجانیه! خلاصه که یه shopping Bag بلند بالا براش درست کردم و اون هم یه ریمل و دو تا ماگ و قاشقش + یه عالمه سمپل به فاکتورم اضافه کرد... همه‌ش با تکس شد 70 دلار! بدون تخفیف باید اقلن 150 دلار پول می‌دادم! (اسمایلی سجده‌ی شکر!!)

از اونطرف هم دیروز رفته بودم London Drugs که رسمن بعنوان فروشگاه مورد علاقه‌م معرفیش می‌:کنم! باقی لوازم آرایشم رو با کلی مخلفات (!) مثل یه ست برس آرایش و قیچی و وسایل مانیکور و... از اونجا گرفتم که طبق مقایسه‌های من، اینجا از همه‌ی فروشگاه‌ها قیمتش مناسب‌تر بود. همسر هم یه ریش‌تراش خرید و اون کنارش هم من دیدم یه ست سشوار و اتوی موی Conair رو حراج زده، شده 30 دلار! 
ما 3-4 روز پیش رفته بودیم آیکیا و لوازم خونه و آشپزخونه و ظرفای دم‌دستیمون رو خریده بودیم (کلــــــــــــــی خرید کردیم، شد 180 دلار!!!) اما هنوز برای پذیرایی و مهمونامون ظرف نخریده بودیم. من یه سرویس توی Canadian Tire پسندیده بودم که ست 4 نفره‌ش 80 دلار بود و من هم اقلن 2 دست ازش می‌خواستم، واسه همین هی دست دست می‌کردم که حراج بخوره، دیروز تو همون گیر و دار توی London Drugs دیدم عین همون ظرفا رو گذاشته تو حراج، هر دستش 30 دلار! 2 تا از اون هم اضافه شد به لیست!
خلاصه یه جوری شد که بیشتر کم و کسری‌های خونه‌مون رو از همین فروشگاه عزیز خریدیم... از همینجا از موسسین و دست‌اندرکارانش تشکر ویژه به جا میارم!

اما می‌خوام یه فروشگاه دیگه هم بهتون معرفی کنم که خودم اولش باورم نمی‌شد وجود داره!! فروشگاه Winners در یه کلام، یه Outlet بزرگ از همه‌ی مارک‌هائیه که فکرش رو بکنید... کیف، کفش، لباس، وسایل آرایشی و بهداشتی، زنونه، مردونه، بچگونه... از شیر مرغ تا جون آدمیزاد! با قیمت‌های عالی! مثلن فکر کن یه پیرهن شیک مارک CK که بیرون باشه باید 200-300 دلار پولش رو بدی، گذاشته 50 دلار! کفش‌ها از بهترین مارک‌های دنیا، دیگه خیلی گرون باشه 60-70 دلار! خلاصه که این فروشگاه رو بذارید کنار London Drugs و به سادگی قبله‌ی آمال بنده رو متصور بشید! :))
البته باید بگم من از این فروشگاه هیچی نخریدم‌ها! به جز یه قفسه برای توی حموم که وسایلمون رو توش بذاریم! چون چیزی لازم نداشتم و دلیلی نداشت الکی ولخرجی کنم! واقعن این چند وقته فقط چیزایی رو خریدم که بدون اون‌ها لنگ می‌موندم... یا حراج‌های خیلی خوبی خورده بودن و می‌ارزیدن... مثل همون کرم‌ها!

اما از خود ونکوور یه کم براتون بگم که اینروزا هواش آفتابی و بهاریه! دمای هوا تقریبن 10 درجه‌ست و آفتابش هم گرم و دلچسبه. ما هم که این چند وقته استاد پیاده‌روی شدیم و همه‌ش تو کوچه و خیابونائیم! اما جالبه با این وجود نه تنها لاغر نشدیم، بلکه جفتمون وزن هم اضافه کردیم! نمی‌دونم چرا هوای اینجا اشتهای آدم‌و باز می‌کنه! :دی

قبل از رفتن هم حالا که بحث معرفی گرمه، به خانومای عزیز یه شخصی رو معرفی می‌‌کنم که می‌تونه زندگیشون رو زیر و رو کنه! :))
سرکار خانوم Kandee Johnson یکی از آرایشگرهای خیلی معروف آمریکاست و یه وبلاگ داره که توش تمام ریزه‌کاری‌های آرایش و زیبایی رو مو به مو آموزش می‌ده... هر چیزی هم استفاده می‌کنه دقیقن مارک و شماره و حتی قیمتش رو هم می‌گه! از آرایش صورت تا مراقبت‌های پوست و مو و درست کردن مو و... خیلی هم Cute و ناز و مهربونه و کلی طرفدار داره!
وبلاگش رو از اینجا بخونید و ویدئوهای آموزشیش رو از اینجا ببینید... امیدوارم به کارتون بیاد... من که خیلی دوستش دارم...

شاد باشید و پرانرژی!

Translink

خب... الوعده وفا! قبلن گفته بودم که می‌خوام در مورد سیستم حمل و نقل ونکوور و Zoneهاش مفصل بنویسم. اولش بگم که من به عنوان یه تازه‌وارد نابلد، از سیستم حمل و نقل ونکوور خیلی راضیم! در نگاه اول، اتوبوس‌ها و ترن‌ها تمیز و نو هستند، با تقریب خیلی خوبی سر ساعت و منظم میان و می‌رن، توی اکثر نقاط هم فاصله‌ی بین رفت و آمد اتوبوس‌ها اونقدر کمه که اگر یکیش رو از دست بدی، 5 دقیقه وایستی یکی دیگه میاد. مگر اینکه خیلی خط کم رفت و آمدی باشه. اسکای ترن شهر ونکوور سه تا خظ اصلی داره که ایستگاه‌هاش نسبتن با هم فاصله دارن. یعنی اگر خونه‌ت نزدیک ایستگاه ترن نباشه عملن زیاد ازش استفاده نمی‌کنی. اما عوضش قدم به قدم ایستگاه اتوبوسه.

ونکوور بزرگ، از نظر سیستم حمل و نقل عمومی به 3 ناحیه تقسیم می‌شه.

ناحیه‌ی 1 که با رنگ زرد مشخص شده و شامل خود شهر ونکووره. ناحیه‌ی 2 که با رنگ قرمز نشون داده شده و شامل شهرهای وست ونکوور، نورث ونکوور، ریچموند، برنابی و نیووست‌مینستر می‌شه. و در نهایت ناحیه‌ی 3 که باقی شهرها مثل کوکیتلام، سوری، دلتا و خیلی جاهای دیگه رو شامل می‌شه.
اگر شما بخوای فقط داخل یکی از این نواحی تردد کنی، برای هربار سوار شدن باید 2.75 دلار برای بزرگسالان و 1.75 دلار برای بچه‌های 3 تا 15 سال، دانش‌آموزهایی که GoCard‌داشته باشن و بزرگسالان بالای 65 سال بدین. به همین ترتیب برای تردد توی دو ناحیه، 4 و 2.75 دلار و برای هر سه ناحیه، 5.50 و 3.75 دلار باید پرداخت کنید.
علاوه بر این می‌تونید یه Day Pass بخرید که برای تمام نواحی، برای بزرگسال‌ها 9.75 و برای بقیه 7.75 دلاره.
اما از همه‌ی اینا بهتر و پیشنهاد خود من برای کسایی که دائم می‌خوان از این سیستم استفاده کنن، Monthly Pass هست که می‌تونید به طرز نامحدود از این وسایل استفاده کنید و برای یه ناحیه 91 دلار، برای دو ناحیه 124 دلار و برای سه ناحیه 170 دلار در ماهه. هر Monthly Pass برای مدت یک ماه کامل میلادی (از اول تا آخر ماه) اعتبار داره.
اگر شما بلیط یا Pass یک ناحیه رو داشته باشید، توی روزهای هفته از ساعت شش و نیم به بعد و توی تمام روزهای تعطیل، می‌تونید ازش برای رفت و آمد به تمام نواحی استفاده کنید.
آهان، راستی... اگر قصد دارید فقط یه بار مثلن از اتوبوس استفاده کنید، حتمن حتمن پول خرد به اندازه‌ی بلیط باهاتون باشه. چون اینجا شما بلیط اتوبوس نمی‌خری، بلکه تو همون اتوبوس یه سیستمی گذاشتن، شما به اندازه‌ی بلیطت پول خرد می‌ریزی توش و اون هم اتوماتیک بلیط رو بهت می‌ده. هر بار هم بخوای با همون بلیط خط عوض کنی، فقط می‌زنیش تو همون دستگاه اتوبوس تا Validate بشه.

اما روش استفاده از این سیستم... ساده‌ترین راهی که من خودم هم ازش استفاده می‌کنم Google Map علیه‌السلامه! یعنی شما نوک کوه قاف باش، بهش بگو می‌]خوام برم فلان‌جا... نه تنها تک‌تک قدم‌هایی که باید تو مسیر بری و اتوبوس‌هایی که باید سوار بشی رو برات تعیین می‌کنه، بلکه توی طول مسیر هم همراهته و مواظبه یه وقت دیر پیاده و سوار نشی، کج نری، راست نیای... خلاصه که لقب یار مهربان رو باید از کتاب بگیرن، بدن به ایشون! و البته خب اگه یه ذره دقت کنی، بعد 2-3 بار رفتن مسیرها، خودت هم یاد می‌گیری از کجا بری و دیگه نیاز نیست دقه‌ای یه بار گوشیت رو چک کنی. اگر هم روی گوشی دیتا نداشته باشی می‌شه از توی همون خونه همه‌ی مسیرهایی که می‌خوای بری رو چک کنی و روی Google Map نگهشون داری و بعد راه بیفتی بری.
اما اگر کلن با اسمارت‌فون میونه‌ای نداری و با گوکل خیانتکار هم آبت تو یه جوب نمی‌ره، کافیه تو سایت خود TransLink بری و تو همون صفحه‌ی اصلی، از قسمت Trip Planner استفاده کنی و ببینی کجا باید بری و چطوری باید بری.

یکی از نکاتی هم که موقع اتوبوس‌سواری یادتون باشه اینه که، گاهی اگر تو یه ایستگاهی مسافری نباشه، اتوبوس اونجا نگه نمی‌داره. برای همین همیشه قبل از رسیدن به ایستگاه مورد نظرتون، دکمه‌ی Stop روی میله‌ی اتوبوس رو بزنید، یا اون بندی رو که به شیشه‌های اتوبوس آویزونه بکشید تا علامت STOP بالای سر راننده با رنگ قرمز نوشته بشه. اینطوری اگر توی ایستگاه کسی نباشه هم راننده برای پیاده‌شدن شما نگه‌میداره. موقع پیاده شدن هم وقتی چراغ سبز بالای در عقب روشن می‌شه، با دست یه فشار کوچولو بهش بدین تا باز بشه.

دیگه چیز خاصی به ذهنم نمی‌رسه که بگم... اما اگر بعدن نکته‌ای یادم اومد به همین نوشته اضافه می‌شه. برای هر مسئله‌ی دیگه‌ای در این مورد هم روی عکس TransLink بالای پست کلیک کنید تا به سایت اصلیش منتقل بشید.
اتوبوس و ترن‌سواری خوبی رو براتون آرزو می‌:کنم!

خریدنامه!

فردا یه هفته‌ست که ما وارد کانادا شدیم. تو این یه هفته تمام کارهایی که در اول ورد باید انجام می‌شد رو کردیم. از گرفتن سین نامبر گرفته تا باز کردن حساب و فرستادن فرم‌های بیمه پزشکی و... همچنان مهمون دوست خوبمون هستیم و با لطف زیادش بهمون اجازه نداده با عجله یه جایی رو بگیریم که بعدش پشیمون بشیم. فعلن مشغول بررسی فروشگاه‌ها هستیم و کم‌کم قیمت‌های مناسب واسه وسایل خونه رو شناسایی می‌کنیم.

یه چیزی که در مورد کانادا جالبه اینه که علاوه بر اون حراج‌های بزرگ سالیانه، همیشه توی فروشگاه‌ها یه قسمت هست که اجناسش تخفیف خورده. از 15٪ بگیر تا 40-50٪. مثلن امروز توی فروشگاه Home Sense بخش سرویس خواب‌هاش تخفیف‌های خوبی داشت و سرویس‌های روتختی و لحاف و روبالشی خیلی خوب رو 70-80 دلار می‌شد توش خرید. یا بالش‌هایی که درحالت عادی 40-50 دلار پولشونه رو ما 4 تا خریدیم شد 85 دلار. (من کلت روی بالشم خیلی حساسم و باید یه چیزی باشه که خیلی روش راحت باشم... بالش‌های این سبکی هم خودم که زیر 60 دلار ندیدم!) این در واقع همون قضیه Flyerهائیه که قبلن در موردش مفصل نوشته بودم. اما علاوه بر همه‌ی این حراج‌ها و تخفیف‌ها، یه حراج مخصوص آخر فصل و تعویض جنس‌هاشون دارن به اسم Clearance. که یه سری اجناسی که ازش به تعداد خیلی کم تو انبار مونده، یا مدل‌های جدیدترش اومده رو روش برچسب Clearance می‌زنن و با قیمت‌های خیلی عالی می‌فروشن. یا اینکه یه دفعه یه حراج‌های ویژه می‌ذارن که دم در فروشگاه می‌نویسن علاوه بر -مثلن- 20٪ تخفیفی که همه‌ی اجناس خوردن، یه تخفیف Extraی 40٪ی هم برای مدت محدود بهش اضافه می‌شه.

خلاصه که تا اونجایی که من فهمیدم، خرید کردن اینجا قلق خاص خودش‌و داره و باید مدام پیگیر باشی تا dealهای خوب گیرت بیاد... و واقعن عجب چیزای خوبی می‌شه توش پیدا کرد!

.
.
.
.

چند تا از دوستان تا بحال بصورت خصوصی از من در مورد روش‌ها و شرایط جدید مهاجرت پرسیدن. راستش من از وقتی پرونده‌ی خودمون به نتیجه رسیده دیگه پیگیر قضایای پرونده‌های مهاجرتی نیستم. فقط می‌دونم لیست رشته‌های جدید قراره 4 می منتشر بشه. 
بهترین توصیه‌ای که واسه این دوستان دارم اینه که بخش مهاجرت سایت اپلای ابرود رو مطالعه کنن. از این آدرس می‌تونید اطلاعات بروز و دست اول از نحوه‌ی گرفتن پرونده‌های جدید رو بدست بیارید.

ونکووری‌ها

من خیلی وقته تو دنیای وبلاگ و وبلاگ‌نویسی هستم و 3-4 سالی هست وبلاگ می‌نویسم... توی این یکی 2 سال اخیر وبلاگ‌های در مورد مهاجرت به کانادا رو زیاد خوندم، اما اکثر وبلاگ‌نویس‌های فعال در این مورد یا مهاجر کبک هستن، یا مقصدشون تورنتوست... تک و توک بچه‌های ساکن ونکوور یا خیلی کم آپدیت می‌کنن، یا کلن وبلاگشون منروکه شده!

واقعن چرا؟

نکنه کار و زندگی تو ونکوور اینقدر سخته که دوستان فرصت وبلاگ‌نوشتن ندارن؟ یا شایدم برعکس.. اینقدر راحته که عزیزان راحت‌طلب شدن و حس نوشتن ندارن دیگه! :دی
البته خب نسبت تعداد مهاجرهایی که به ونکوور می‌رن خیلی کمتر از تورنتو و مونتراله که اکثرن برمیگرده به بازار کار گسترده‌تر تورنتو و روش مهاجرت کبک که بعضی رشته‌هایی رو می‌پذیره که دیگه تو لیست فدرال نیستن... که البته خیلی از مهاجرهای کبک هم بعدن سر از تورنتو درمیارن (مثل لاله که از اواسط وبلاگ‌نویسیش تا امروز می‌خونمش و خیلی نوشته‌هاش و دوست دارم... این وسط یه سوء استفاده هم بکنم و ازتون بخوام برای سلامتی همسر نازنینش دعا کنید.)... ولی دیگه اینقدر کم هم نیست که تو اینترنت قحطیشون بیاد! حتی تو اپلای ابرود هم من یکی دو نفر رو بیشتر تو ونکوور نمی‌شناسم!

من شخصن قول پیشاهنگی می‌دم وقتی که رسیدم نوشتن رو کنار نذارم و هر چیز تازه‌ای رو تجربه می‌کنم اینجا بنویسم تا اگر احیانن یه بنده‌خدایی مثل ما مقصد ونکوور رو انتخاب کرد، اینقدر با کمبود اطلاعات مواجه نباشه!... شما هم اگر وبلاگ ونکووری‌های فعال رو می‌شناسید به من معرفیشون کنید که الهی یک در ایران، 100 در کانادا نصیبتون بشه!


پ.ن. به قسمت لینک‌های مفید یه سایت جدید اضافه کرد: Groupon... برای همه‌ی شهرهای کانادا هم هست، فقط باید شهرتون رو انتخاب کنید و از آفرها و Dealهای فوق‌العاده‌ش استفاده کنید.

پرواز به کانادا

حالا بماند که ما داریم در بدترین شرایط موجود از نظر تحریم‌ها و قیمت دلار، بار سفرمون رو می‌بندیم، اما هنوز هم اگر دقت کنیم می‌تونیم از مزایای اندکی که ایرلاین‌های خارجی برامون گذاشتن بهترین استفاده رو ببریم! (خدا رو شکر این یکی رو نه یه بار، بلکه چندین و چند بار تجربه‌ش رو داشتم و متهم به نشر اکاذیب نمی‌شم!!)

به دلیل مسیر هوایی خاص و راه دور ونکوور، یکی از بهترین ایرلاین‌هایی که به این شهر پرواز داره لوفتانزاست. چون پروازهای دیگه مثل امارات، قطری یا ترکیش به ونکوور پرواز مستقیم ندارن و شما باید با 2 تا استاپ به ونکوور برسید که دومین توقفتون یا تورنتو و یا مونتراله که باید تو این مرحله بارتون رو تحویل بگیرید و با یه ایرلاین دیگه مثل ایرکانادا ادامه‌ی مسیر رو برید! خلاصه که اون اختلاف قیمت اندکش به دردسرش نمی‌ارزه! (البته الان لوفتانزا و خواهرش، هواپیمای اتریشی، فقط به دلار آزاد بلیط می‌فروشن، باقی ایرلاین‌ها رو نمی‌دونم!)

حالا در مورد لوفتانزا و مزایایی که مسافرینش می‌تونن ازش استفاده کنن. اول اینکه خوشبختانه یه جا ایرانی بودن به درد ما خورد و این ایرلاین توی مسیرهای خاصی به مسافر اجازه بردن نفری 2 بار 23 کیلویی و یه بار 7 کیلویی کری‌آن رو می‌ده... یکی از این مسیرها هم ایران-کانادا/آمریکاست.
علاوه بر این لوفتانزا یکی از کامل‌ترین سیستم‌های مایل‌شماری و امتیازدهی رو داره که خیلی جاها می‌شه ازش استفاده کرد. قبل از اینکه این مزایا رو بگم باید بهتون بگم که چطوری توی سایتش عضو بشید.

وارد سایت Miles & More بشید و کشورتون رو انتخاب کنید.
توی باکس آبی رنگ سمت راست، روی Enrolment کلیک کنید و مراحل ثبت‌نام رو انجام بدید. (آدرس رو حتمن یه آدرس دقیق و کامل پستی بدید که بعدن، وقتی اولین پروازتون رو با شماره اشتراکتون انجام دادین، اصل کارتتون به همین آدرس فرستاده می‌شه)
بعد از اتمام ثبت‌نام، کارت موقتتون رو بصورت یه فایل PDF‌ می‌تونید دانلود کنید و پرینت بگیرید. برای ما که معمولن با کردیت کارد و از توی سایت خرید نمی‌کنیم و آژانس بلیط رو برامون صادر می‌کنه، راحت‌ترین کار اینه که وقتی به فرودگاه می‌رید و در زمان چک این، شماره‌ی روی این کارت رو به مسئول کانتر بدیم و اون پرواز به مایل‌هامون اضافه می‌شه. حالا شاید به خود آژانس هم بگیم بتونن برامون بلیط رو باهاش بگیرن، من تا حالا امتحان نکردم.

بعد از این مرحله می‌تونید وارد سایت بشید و از داخل دو تا tab بالای صفحه به اسم‌های Earn Miles و Spend Miles هر اطلاعاتی که رو که بخواین بخونید. یکی از بهترین مزایای داشتن کارت لوفتانزا اینه که مایل‌های این شرکت با یه سری شرکت‌های دیگه بصورت مشترکه و با هم پارتنر هستن... یعنی توی هر کدوم از اونها می‌تونید مایل بدست بیارید یا خرج کنید... ایرلاین‌هایی مثل US Airways ، Air Canada ، Air China و.... که لیست کاملش رو توی قسمت Earn Miles بخش Flights نوشته. علاوه بر شرکت‌های هواپیمایی، یه سری شرکت‌های کرایه اتومبیل مثل AVIS یا هتل‌هایی مثل هیلتون یا Eaton Hotels در همه جای دنیا جزو این پارتنرها هستن و شما می‌تونید از مایل‌هاتون برای تخفیف گرفتن از اونا استفاده کنید؛ یا از بعضی فرشگاه‌های خاص با تخفیف خرید کنید.

حالا گیرم که شما عضو لوفتانزا نبودید و به هر دلیلی هم نمی‌]خواید بشید! یادتون نره که به محض اوکی شدن بلیطنتون برید توی سایت این شرکت و صندلیتون رو رزرو کنید. خیلی خیلی هم کار ساده‌ایه... فقط کافیه به lufthansa.com برید. در قسمت بالا سمت راست صفحه گزینه‌ی Login/My Bookings رو می‌بینید. روش کلیک کنید و گزینه‌ی Last Name/Booking Code رو انتخاب کنید. بوکینگ کد یا بوکینگ رفرنس، روی بلیطتون بصورت یه عبارت 6 حرفی مشتمل از حروف و اعداد دیده می‌شه.
وقتی با این اطلاعات وارد بشید کل مشخصات بلیطتون رو می‌تونید ببینید و احیانن توی بعضی بخش‌ها مثل ایمیل و تلفن تغییر ایجاد کنید.

یه جایی اون وسط مسطا نوشته: Select your seat or change your seat reservation
از اینجا می‌تونید صندلی دلخواهتون رو رزرو کنید و موقع چک این نگران نباشید که توی این مسیر طولانی، جاتون کجا قرار می‌گیره! (البته توصیه می‌:کنم قبلش با استفاده از شماره‌ی پروازتون از سایت‌هایی مثل SeatGuru یا SeatExpert نقشه ی صندلی‌های هواپیما رو ببینید تا بدونید کجا برای نشستن بهتره)

درست زیرش هم نوشته: Request or change special meals
که یه لیست بلند بالا از انواع غذاهای خاص رو می‌تونید اینجا انتخاب کنید. (مثلن ما گزینه‌ی Muslim Meal رو انتخاب کردیم که بدون نوشیدنی‌های الکلی و گوشت خوک و غیرحلاله)

خلاصه‌ی این کلام طولانی اینکه ما داریم یه مسیر خیلی طولانی (بقول خودشون Long Haul) رو می‌ریم و به احتمال زیاد بعدن هم درش رفت و آمد خواهیم داشت... پس بهتره از مزایایی که این رفت و آمد طولانی و طاقت‌فرسا برامون ایجاد می‌کنه هم استفاده کنیم.

شاد باشید... به امید ویزا و بلیط گرفتن همه‌ی چشم‌انتطارها! :)

حساب TFSA

خب همونطور که گفتم نباید جلو جلو ذوق می‌کردم... از یه دوست خیلی باسابقه در کانادا درباره حساب TFSA و RRSP پرسیدم و پاسخ ایشون این بود:

اینها دو نوع حساب کاملا متفاوته. RRSP حساب ذخیره بازنشستگی است که تا سقف 18 درصد درآمد هر سال تان (بعلاوه باقیمانده 18 درصد ها از سالهای قبل اگر استفاده نکرده باشید) را میتوانید به یک حساب بازنشستگی واریز کنید. در موقع محاسبه مالیات سالانه این مبلغ در درآمد شما حساب نمیشود یعنی اگر فرضا شما 60 هزار دلار در یک سال درآمد داشتید و 10 هزار دلار به RRSP واریز کردید مالیات شما بر اساس درآمد 50 هزار دلار حساب میشود نه 60 هزار دلار. در مقابل شما نباید پول تان را تا زمان بازنشستگی از حساب RRSP بیرون بکشید وگرنه آن معافیت مالیاتی که گرفتید را حالا باید مالیاتش را بدهید (که با نرخ 30 درصد حساب میشود). 

TFSA یک حساب سرمایه گذاری است. پولی که در TFSA میگذارید از درآمد مشمول مالیات شما کسر نمی شود و کماکان باید مالیاتش را بپردازید، ولی سود آن معاف از مالیات است. هر سال هرنفر تا 5000 دلار (بعلاوه باقیمانده از سالهای قبل) میتواند به حساب TFSA واریز کند. در عوض هروقت بخواهید بدون مشکل میتوانید پولتان را از حساب TFSA بیرون بیاورید چون مالیات اصل پول را قبلا داده اید. 

داشتن این حسابها منافاتی با هم ندارد و خوب است هر دو حساب را باز کنید.


این هم توضیح بیشتر درباره حساب RRSP:

حقوق بازنشستگی عمومی (یا همان Canada pension plan) مبلغ خیلی پایینیه (در حد 500-700دلار در ماه) و برای گذران بازنشستگی کافی نیست. در نتیجه شما باید حسابهای بازنشستگی شخصی هم داشته باشید (حالا یا محل کارتان برایتان باز میکند یا خودتان) و هرماه مبلغی از درآمدتان را در این حسابها ذخیره میکنید. این مبلغ و سود آن در زمان پس انداز از مالیات معاف است. RRSP یکی از رایجترین انواع این حسابهاست و انواع دیگری هم وجود دارد. وقتی به سن بازنشستگی رسیدید (یا حداکثر در سن 71 سالگی) این حساب را به یک حساب RRIF تبدیل میکنید که درواقع برعکس میشود یعنی هرماه مبلغ مشخصی به تعییین شما از حساب بازنشستگی تان به شما پرداخت میشود تا اینکه مبلغ حساب بازنشستگی تمام شود.

اطلاعات بیشتر را اینجا میتوانید پیدا کنید

انتخاب بانک کانادایی

بعنوان یه تازه‌وارد که به احتمال زیاد پول نقد قابل توجهی هم همراهمون داریم، یکی از اولین و حیاتی‌ترین کارهایی که باید در بدو ورود انجام بدیم، باز کردن حساب بانکیه. کانادا 5 تا بانک اصلی داره که معروف به Big Five هستن: رویال بانک کانادا (RBC)، بانک سلطنتی تورنتو (TD)، بانک نوا اسکوشیا (Scotiabank)، بانک مونترال (BMO)، بانک تجاری امپراطوری کانادا (CIBC).

بانک TD یه زمانی اولین گزینه‌ی ایرانی‌ها بود، اما از چند ماه پیش که بی‌دلیل حساب عده‌ای از هموطن‌های عزیز رو بست، من شروع به جستجو کردم که بهترین گزینه رو برای افتتاح حساب بعد از ورود پیدا کنم، چون می‌خوام توی همون یکی دو روز اول و به محض گرفتن سین نامبر برم سراغش. بیشتر توجهم رو هم معطوف به دو بانک RBC و اسکوشیا بانک کرده بودم که گزینه‌های ویژه‌ی تازه‌واردین به کانادا (Newcomers) رو دارن. قصد مقایسه ندارم، فقط می‌گم که بانک اسکوشیا رو انتخاب کردم و مزایایی که باعث این انتخاب شد چی بودن.

پلن اسکوشیا بانک برای تازه‌واردها به مدت یکسال اکانت بدون کارمزدی هست که امور اساسی بانکداری رو پوشش می‌ده و دبیت کارت، کردیت کارت و یه صندوق امانات کوچیک رو هم روی اون بهتون می‌دن. همینطور این بانک یه برنامه‌ی ویژه به اسم StartRight داره که ویژه‌ی تازه‌واردینه و یه راهنمای جامع برای شروع زندگی در کاناداست. این برنامه رو به زبان فارسی هم ارائه می‌دن که توضیحات دقیق و اطلاعات کاملش رو از این [لینک] می‌تونید مطالعه کنید. یعنی در واقع اون مزایایی که گفتم همه و همه در این برنامه جمع شده و با مطالعه‌ی این صفحات می‌تونید یه دیدگاه خیلی خوب در مورد شروع زندگی مالیتون در کانادا پیدا کنید.

یکی از دلایل اصلی هم که من این بانک رو انتخاب کردم، SCENE Program بوده! با این سیستم شما 3 تا کارت دریافت می‌:کنید. سین دبیت کارت، سین ویزا کارت، کارت عضویت سین. این سیستم به این صورته که به ازای هر دلار خرید شما، بهتون یه پوینت داده می‌شه، به ازای هر فیلمی که توی سینما ببینید 100 پوینت می‌گیرید و در اول افتتاح حساب و دریافت کارت‌ها هم (البته فقط تا 31 ژانویه 2013) 6000 پوینت مجانی بهتون داده می‌شه. و این پوینت‌ها برای دیدن فیلم‌های مجانی استفاده می‌شه! یعنی شما با هر 1000 پوینت یه بلیط سینما می‌گیرید... من و همسر هم که معتاد سینما! یعنی اگر خودمون می‌خواستیم پول بلیط بدیم باید یه هزینه‌ی جدا براش درنظر می‌گرفتیم!

دیروز هم توی گشت و گذارهام توی وبسایت این بانک به یه نوع حساب بانکی برخوردم که شرایط و مزایاش واقعن وسوسه‌کننده بود! البته چون اطلاع دقیق ندارم به خودم اجازه ندادم زیاد ذوق‌زده بشم و اینکار رو گذاشتم برای وقتی که رفتم اونجا و از کارمند بانک، زیر و بم ماجراش رو درآوردم!
این حساب که حساب سرمایه‌گزاری بدون مالیات (TFSA) نام داره، یه حساب پس‌اندازه که سود چندان زیادی نداره (کلن توی کانادا بانک‌ها سود خیلی کمی به سپرده‌ها می‌دن، از اونطرف هم روی وام‌هاشون سودهای خیلی کمی اضافه می‌کنن)، فکر کنم سودش در هر 30 ماه، 2٪ باشه... اما ویژگی اصلی این حساب اینه که پولی که از درآمدتون کسر می‌کنید و به این حساب می‌ریزید، هیچ مالیاتی بهش نمی‌خوره و هر وقت بخواید قابل برداشته و بعد از برداشت هم باز مالیات بهش تعلق نمی‌گیره! درواقع شما پولتون رو به بانک می‌دین تا باهاش سرمایه‌گذاری کنه و درعوض از پرداخت مالیات اون پول معاف می‌شید.
همونطور که می‌دونید در کانادا (دقیق‌ترش در استان بریتیش کلمبیا) وقتی درآمدتون از سالی 35 هزار دلار بالاتر بره بهش مالیات تعلق می‌گیره. هر فردی هم باید در آخر سال میلادی تا حداکثر اپریل اظهارنامه‌ی مالیاتی رو پر کنه. اما اگر شما این اضافه درآمد رو وارد این حساب کنید دیگه نیازی نیست مالیات اون بخش از پولتون رو پرداخت کنید.
البته یه حساب پس‌انداز دوره‌ی بازنشستگی هم هست که اسمش هست RRSP که پولی که شما در این حساب پس‌انداز می‌کنید پرداخت مالیاتش به تعویق می‌افته برای زمانی که بخواین ازش برداشت کنید و البته نمی‌شه هر وقت هم دلتون خواست ازش برداشت کنید!
اینجا تفاوت این دو نوع حساب رو نوشته.

برای این مطالب خط خورده به پست بعدی مراجعه کنید!


کلن من در مورد بانکداری کانادایی هنوز خیلی گیج می‌زنم، اما با مطالعه‌ی این سایت‌ها می‌شه اطلاعات کلی خوبی بدست آورد.

برای پیدا کردن شعبه‌های این بانک نزدیک به محل سکونتتون، آدرس یا کد پستی رو در این [لینک] وارد کنید.

اگر هم شما اطلاعاتی در مورد سیستم بانکی کانادا دارید خوشحال میشم با اسم خودتون به همین پست اضافه کنم.

اندر مزایای فلایر!

خوشبختانه، کانادا اولین کشور خارجی نیست که من توش زندگی کردم و یکسال گذشته رو هم بیرون از ایران بودم و با یه سری نکات زندگی تو کشورهای خارجی آشنا هستم! یکی از بهترین ویژگی‌های امثال این کشورها هم گزینه‌های بسیار متنوعیه که برای خرید پیش روی آدمه که اگر کمی باهاشون آشنا باشی، می‌تونی خریدهات رو با کمترین قیمت و بهترین کیفیت انجام بدی.

استفاده از فلایرها و حراج‌های فروشگاه‌ها، یکی از همین روش‌هاست. فروشگاه‌های بزرگ و کوچیک، معمولن هفته‌ای یکبار با یه اعلامیه به اسم فلایر اجناسی رو که بهش تخفیف خورده رو معرفی می‌کنن.  تقریبن همه‌ی فروشگاه‌ها هم توی سایتشون یه بخشی به اسم فلایر دارن و این حراج‌ها ممکنه به اسامی مختلفی مثل New Lower Price هم توی این سایت‌ها دیده بشن. اما برای ونکوور من یکی از بهترین منابعش رو وب‌سایت Flyerland می‌دونم. توی این سایت مجموعه‌ای از فلایرهای تمام فروشگاه‌های مهم وجود داره و براساس نوع جنس، اسم فروشگاه و... طبقه‌بندی شده. همینطور از طریق این سایت می‌تونید کوپون‌های مختلف رو پیدا کنید و پرینت بگیرید و با ارائه‌شون به فروشگاه مورد نظر از تخفیف بیشتری برخوردار بشید، و یا از اجناسی که بطور غیرمعمول -جدا از حراج- با قیمت‌های پائین‌تر عرضه می‌شن رو پیدا کنید. علاوه بر همه‌ی اینها، آخرین کاتالوگ‌ها و محصولات فروشگاه‌های مختلف رو هم می‌تونید از این وبسایت دریافت کنید.

خلاصه که این سایت بهشت خریدارها، مخصوصن تازه‌واردهاست که باید یه دفعه یه زندگی رو از نو بسازن و همه چیز رو بخرن... از این طریق می‌تونید در هزینه‌های اولیه زندگیتون خیلی خیلی صرفه‌جویی کنید.

لینک‌های مفید در مورد شهر ونکوور

از گشت و گذار توی دنیای بی‌انتهای اینترنت، تنها ضرری که آدم ممکنه بکنه اینه که گذر زمان یادش بره و احیانن غذاش ته بگیره! اما از بزرگترین مزایاش اینه که توی این گیر و دار کلی لینک‌های مفید به بوکمارک‌های براوزر آدم اضافه می‌شه.
من در مورد کانادا از این بوکمارک‌ها زیاد دارم که دسته به دسته و در رابطه با موضوعات مختلف، به مرور اینجا معرفی می‌کنم. امروز گروهی از سایت‌ها که درباره‌ی اطلاعات مورد نیاز برای شهر ونکوور (و برنابی که چسبیده به ونکووره و جزو محدوده‌ی اون حساب می‌شه) هست رو قرار می‌دم:

- همیشه بهترین منبع برای جمع‌آوری اطلاعات در مورد شهرها، مراجعه به وبسایت رسمی اون شهره (که حتی شهرهای خیلی کوچیک کانادا هم این وبسایت رو دارن و کافیه اسم شهر رو سرچ کنید). وبسایت رسمی شهر ونکوور [لینک] پر از اطلاعات مفیده، از معرفی جاذبه‌های دیدنی شهر، تا محل کتابخونه‌ها و تا حتی روزها و ساعات جمع‌آوری زباله‌های شهره! چنین سایتی برای شهر برنابی (که ما به احتمال زیاد محل اقامتون رو اونجا انتخاب می‌:کنیم) هم وجود داره. [لینک]علاوه بر این، خود استان بریتیش کلمبیا هم برای تازه‌واردین وبسایتی رو تهیه دیده که حاوی اطلاعات خیلی کاملیه و تقریبن هر سوالی که به عنوان یه تازه‌وارد داشته باشید، درش جواب داده شده [لینک] حتی یک فایل بسیار جامع از اطلاعات مورد نیاز تازه‌واردین به زبان‌های مختلف، از جمله فارسی، ترجمه شده که نسخه فارسی رو از اینجا می‌تونید دریافت کنید. [لینک]

- ورود به فرودگاه بین‌المللی ونکوور، علی‌الخصوص اگر قبل از این سفر خارجی نداشتید ممکنه کمی سردرگم‌:کننده باشه. اما وبسایت فرودگاه این امکان رو برای شما فراهم کرده که با انتخاب مسیر ورود و ایرلاین، مسیری رو که باید از درب خروجی هواپیما تا خروج از فرودگاه طی کنید رو بهتون نشون بده و راهنمای قدم به قدم و نقشه‌ی ترمینال‌ها و محل سیستم‌های حمل و نقل عمومی رو هم داره. [لینک]

- برای یه تازه‌وارد که هنوز وسیله‌ی شخصی نداره و برای انجام کارهای اولیه‌ی اسکان، نیازمند به گشت و گذار توی شهره، هیچ چیز حیاتی‌تر از سیستم حمل و نقل عمومی نیست. ونکوور شبکه‌ی گسترده‌ای از سیستم اتوبوس‌رانی داره و همچنین سه خط اصلی اسکای‌ترین که نقاط اصلی شهر ونکوور و برنابی رو بهم متصل می‌کنه. ارتباط بین ونکوور شمالی (North Vancouver) و قسمت‌های جنوبی هم توسط اتوبوس دریایی (Sea Bus) برقرار می‌شود. تمام این سه سیستم روی‌هم‌رفته، شبکه‌ی حمل و نقل عمومی ونکوور به اسم TransLink رو تشکیل می‌ده که کل اطلاعات مربوط به اون رو توی وبسایتش می‌تونید پیدا کنید. [لینک] بعدن حتمن در مورد ناحیه‌های حمل و نقلی ونکوور (Zoneها) مطلب مفصلی رو می‌نویسم.

- برای انجام اولین کارهای اسکان و دریافت کارت‌های اقامت و بهداشت و... یکی از اولین جاهایی که باید مراجعه کرد، دفاتر سرویس کانادا هستند که برای استان بریتیش کلمبیا آدرس‌های این دفاتر رو از این [لینک] می‌تونید پیدا کنید.

- جستجو برای پیدا کردن منزل اجاره‌ای هم از اون کارهای طاقت‌فرساست که خوشبختانه می‌شه حداقل برای پیدا کردن یه دید کلی نسبت به قیمت و وضع خونه‌ها، از الان شروعش کرد. دو تا از بهترین وبسایت‌هایی که می‌شه در اونها به دنبال خونه‌های مناسب گشت Kijiji‌ و Craigs List هستند که با توجه به مکان، قیمت، تعداد اتاق‌ها و شرایط دیگه می‌شه توشون جستجو کرد. [لینک] [لینک]

در حال حاضر مطالبی که به ذهنم می‌رسه همین‌هاست. اما اگر احیانن سوال یا مطلبی هم بود که اینجا ذکر نشده، فقط کافیه برام کامنت بذارید تا به این پست اضافه کنم.